1. شيخ بهايى (م 1030 ه. ق)
1-1- ايشان معتقد است كه بيشترين مورد استعمال واژه «معرفت»، در ادراك ثانوى شىء است. البته اين مطلب را از شخص بزرگى نقل مىكند، اما هيچ گونه انتقادى نسبت به آن ندارد، يعنى او مطلب منقول را قبول دارد. مىنويسد:
قال بعض الأعلام: أكثر ما تطلق المعرفة، على الأخير من الإدراكين للشيء الواحد إذا تخلّل بينهما عدم، بأن أدركه أوّلاً، ثمّ ذهل عنه، ثمّ أدركه ثانياً، فظهر له أنّه هو الّذي كان قد أدركه أوّلاً. و من هاهنا سمّي أهل الحقيقة بأصحاب العرفان، لأنّ خلق الأرواح قبل خلق الأبدان، كما ورد في الحديث.۱ وهي كانت مطّلعة على بعض الإشراقات الشهوديّة مقرّة لمبدعها بالربوبيّة، كما قال سبحانه: (أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى). ۲ لكنّها لإلفها بالأبدان الظلمانيّة وانغمارها فيالغواشي الهيولانيّة، ذهلت عن مولاها ومبدعها. فإذا تخلّصت بالرياضة من أسر دارالغرور وترقّت بالمجاهدة عن الالتفات إلى عالم الزور، تجدّد عهدها القديم الّذي كاد أن يندرس بتمادي الأعصار والدهور، وحصل لها الإدراك مرّة ثانية، وهي المعرفة الّتي هي نور على نور. (4: ص 78)
يكى از بزرگان مىگويد: بيشترين مورد اطلاق «معرفت» بر ادراك دوم نسبت به امر واحد است كه غفلت، ميان آن دو ادراك فاصله انداخته باشد. يعنى ابتدا چيزى را درك كند، سپس از آن غافل شود، بعد دوباره آن را درك كند و برايش روشن شود كه اين همان است كه پيشتر آن را درك كرده بود. به اين دليل اهل حقيقت را اصحاب عرفان ناميده اند. زيرا در روايات آمده است كه ارواح پيش از ابدان خلق شدهاند. و روحها بر بعضى از اشراقات شهودى آگاه شده و به ربوبيت خالق خويش اقرار كرده بودند. خداى تعالى در اين باره فرموده است: «آيا من
1.ر.ك: بحارالانوار، ج۶۱، ص۱۳۱.
2.سوره اعراف، آيه ۱۷۲.