كلمه «ناسوت» را به كار مىبرند. عالم ديگر كه به حكم دليل و برهان بر ما ثابت است، عالم الوهيّت است؛ يعنى ذات مقدس واجب الوجود كه مستجمع جميع صفات كماليه است. البته در آن مرتبه از وجود، آنچه هست يك وجود اطلاقى است و بس.... اين عالم اصطلاحاً عالم «لاهوت» ناميده مىشود.
آنچه براى ما قطعى و ثابت است، همين دو عالم است. ولى در اينجا از نظر فلسفه دو پرسش باقى است:
1. آيا ميان عالم الوهيت و عالم طبيعت، عوالم ديگرى وجود دارد يا وجود ندارد؟...
2. آيا عالمى پايينتر از عالم طبيعت وجود دارد يا وجود ندارد؟....
جوابى كه فلاسفه به پرسش دوم مىدهند، ساده و قاطع است. مىگويند: عالمى پايينتر از طبيعت نمىتواند وجود داشته باشد....
اما جواب به پرسش اوّل قدرى دشوار است. حكما جواب هايى به پرسش اوّل دادهاند. در اكثر اين جوابها، از ذات واجب الوجود و بساطت او و اين كه چه نوع موجودى مىتواند صادر بلاواسطه باشد، استدلال كردهاند. مدّعى شدهاند كه صادر اوّل بايد كاملترين و بسيطترين ممكنات باشد... اين چنين موجودى را به حسب اصطلاح، عقل مىنامند...
عالم عقل يا عقول، به حسب اصطلاح «جبروت» ناميده مىشود....
حكما براى اثبات عقول طوليّه و يا عرضيّه راههايى كه هرگز مورد اتفاق نبوده و نيست، طىّ كردهاند...
اشراقيون طرفدار عقول عرضيهاند. هر نوعى از انواع عالم طبيعت را تحت تأثير و تدبير يكى از موجودات مجرّده مىنامند. فرضيه معروف «ارباب انواع» و يا «مُثُل افلاطونى» در شكل اسلامى و اشراقى آن، در همين زمينه است. حقيقت اين است كه در زمينه عوالم متوسط ميان عالم الوهيّت و عالم طبيعت، ميدان براى فلسفه