«و آنها ذر بودند» يعنى: در صلب آدم يا بعد از اخراج از صلب او. و هر كدام روايتى دارند كه بر آن دلالت مىكند.... سپس آنان با ورود به اين دنيا، از ياد آوردن آن غافل شدند، جز كسانى كه خداى تعالى غفلت آنها را نخواسته است. منشأ غفلت، يا نبودِ شرط يادآورى است يا وجود مانعى براى آن. خداى تعالى براى تكليف دوباره آنها، پيامبران را برانگيخت تا غفلت را از آنها دفع كنند و حجّت را بر آنان تمام سازند. و غفلت از تكليف اول - به خاطر تعلّق انسانها به موانع و چنگ زدن به تعلّقاتى كه مانع از يادآورى مىشود موجب نمىشود كه تكليف اول را هيچ فائدهاى نباشد.
5-2- در شرح «ثمّ بعثهم في الظلال» مىنويسد:
يمكن أن يراد بالظلال،الأجساد الصغيرة الّتي كانت في عالم الذرّ وهي بالنسبة إلى هذه الأبدان الكثيفة كالظّلّ بالنسبة إليها. (22: ج 7، ص 124)
ممكن است مراد از «سايهها» جسدهاى كوچك در عالم ذر باشند. آن جسدها نسبت به اين بدنهاى غليظ دنيا، به سايه مىمانند.
5-3- وى در شرح روايت ديگرى از امام باقر عليه السلام - كه در آن، از اخذ ميثاق شيعيان بر ولايت در عالم ذرّ و عرضه امّت پيامبر صلى اللَّه عليه وآله به او در أظلّه، سخن به ميان آمده است - مىگويد:
يفهم منه أنّه وقع عرض الأمّة المجيبة الناجية على الظاهر مرّتين: مرّة عند كونهم أظلّة أي أجساداً صغاراً مثل النمل، مستخرجة من الطين الّذي هو مادّة أبدانهم بعد تعلّق الأرواح بها؛ و مرّة عند كونهم ارواحاً مجرّدة صرفة قبل أبدانهم بألفي عام. (22: ج 7، ص 128)
از اين حديث فهميده مىشود كه ظاهراً عرض امّت پاسخ دهنده نجات يافته، دوبار صورت گرفته است: بار اوّل آنگاه كه سايههايى بودند، يعنى اجسادى كوچك مثل مورچه بودند كه از گِلى كه مادّه بدن هايشان است خارج شده بودند و روح هايشان به آنها تعلق گرفته بود. و بار دوم آنگاه كه ارواح مجرّدِصرف، دو هزار سال