بألسنة قابليات جواهرها وألسن استعدادات ذواتها.
وفيه إشارة إلى قوله سبحانه: «و إذ أخذ ربّك من بني آدم من ظهورهم ذريّتهم» أي عند كون نفوسهم في أصلاب آبائهم العقليّة ومعادنهم الأصليّة، يعني شاهدهم وهم رقائق في تلك الحقايق.
وعبّر عن تلك الآباء بالظهور، لأنّ كلّ واحد منهم ظَهْر أو مظهر لطائفة من النفوس، أو هي ظاهرة عنده لكونها هناك صوراً عقليّة نوريّة ظاهرة بذاتها.
«وأشهدهم على أنفسهم» أي أعطاهم في تلك النشأة الإدراكيّة العقليّة شهود ذواتهم العقليّة وهويّاتهم النوريّة، فكانوا بتلك القوى العقليّة يسمعون خطاب «ألست بربّكم»...
ولايبعد أيضاً أن يكون ذلك النطق باللسان الملكوتي في العالم المثالي الّذي دون عالم العقل... (19: ج 1، ص 502-503)
«آنها را پراكند» يعنى ماهيات و حقايق آنها را در مقابل علماش پراكند؛ سپس آن حقايق با زبان قابليتهاى جواهرشان و استعدادهاى ذواتشان سخن گفتند.
در اين حديث اشاره است به آيه «و ياد كن زمانى را كه پروردگارت از صلبهاى فرزندان آدم ذريّه آنها را گرفت» يعنى آنگاه كه نفس هايشان در صلبهاى پدران عقلى و معادن اصلى شان بودند. يعنى آنها را گواه گرفت در حالى كه رقيقههايى در همين حقايق بودند.
از پدران به «ظهور» تعبير كرده است، زيرا هر يك از پدران براى تعدادى از نفوس، ظهر و مظهر هستند. يا به اعتبار اين كه آنها نزد او ظاهرند، زيرا آنها در آنجا صورتهاى عقلى نورانى هستند كه در حدّ ذات خويش ظاهرند.
«وأشهدهم على أنفسهم» يعنى در اين عالم ادراكى عقلى، شهود ذات عقلى و هويّت نورى شان را به آنها عطا كرد، پس باهمان قواى عقلى خطاب «ألست بربكم» را شنيدند.... و بعيد نيست كه اين سخن گفتن با زبان ملكوتى در عالم مثال باشد كه رتبهاش پايينتر از عالم عقل است....