است و براى اثبات اين نظر، منابعى همچون آخرين بخش حديث شماره 866 (باب فى تسمية من رآه، ح 1) و حديث شماره 882 (باب النهى عن الاسم، ح 2) را به عنوان شاهد مىآورند. اگر با فرض توضيحات فوق به چنين نقل قولهايى رجوع شود، پيداست اين محدوديتها در زمينه ناميدن و اشاره به امام، به دليل سختىهاى آن دوران بوده است. طبق نظر اين علما، از آنجا كه در زمان غيبت كبرى هر فردى مىتواند نام ايشان را بداند و به زبان بياورد و از آنجا كه وجود ايشان ديگر موضوع مهم و حساسى به شمار نمىآيد، در شرايطى كه شيعيان همچنان باور دارند ايشان در قيد حيات هستند، اما اهل سنت اين اعتقاد را ندارند، ناميدن ايشان با نام اصليشان مجاز است. بنابراين آنها احاديث ديگر در خصوص محدوديتهاى نام حضرت را، كه معمولا مربوط به زمان غيبت هستند، براساس اينگونه احاديث خاص، همچون دو حديث ياد شده، به علاوه شواهد ديگرى كه ارائه مىشود، تفسير مىكنند. با اينحال، ساير علماى شيعه، عليرغم قبول طبيعت خاص اين گونه احاديث، احاديث بسيار ديگرى در قالب يك طبيعت كلى را برشمرده و نتيجه مىگيرند محدوديت نام امام به هر دو دوره غيبت صغرى و كبرى مربوط مىشود.
با توجه به اين مباحث مىتوان به راحتى فهميد كه چرا شيعيان معمولا امام دوازدهم را با نام شخصىشان اسم نبرده و از القابى همچون صاحبالزمان استفاده مىكنند.
(ن.ك. مرات العقول، جلد 4، صص 16 ج 18 و اعيان الشيعه، جلد 4، بخش 3، صص 5 - 6)
* كتاب الحجة، باب فى الغيبة، ح 2، ذيل «يابنىّ»:
امام به پسران و خانوادهشان خطاب مىكنند؛ برادر ايشان نيز در اين جمع حضور داشته است.
* ص 507، همان باب، ح 4، ذيل «انا يوسف و هذا اخى»: