ساز و كار خداوند در معرفت‏ بخشى - صفحه 182

نگارنده در داورى خود به زودى دچار تناقض شده و از سويى آنها را متهم به عدم توجه به روايات نموده و از سويى آن‏ها را مصاب دانسته و منظور آنان را همان برداشت خودش از روايات معرفى نموده‏است.
«از نظر روايات، معرفت دو اطلاق دارد. در يك اطلاق، معرفت فعل خداوند شمرده شده و در اطلاق ديگر، فعل خلق دانسته شده كه بندگان، مكلّف به آن گرديده‏اند.
در كلمات عالمان شيعى تصريحى به اين دو نوع اطلاق ديده نمى‏شود بلكه به طور معمول، آنان علم و معرفت را به تصوّرى و تصديقى تقسيم مى‏كنند، ولى دو اطلاق موجود در روايات، با اين دوقسم از علم و معرفت هم‏خوانى ندارد، پس نمى‏توان نتيجه گرفت كه آن‏چه در روايات آمده، همين دو نوع علم و معرفت است.» ( ش 12، ص 32)
نگارنده پس از اين، تلاش ترميمى خويش را با بيان محملى براى سخنان دانشمندان چنين ادامه مى‏دهد، كه منظور از معرفت تصديقى در سخن دانشوران، همان معرفت منجر به ايمان و تسليم و تصديق است!
«برخى از متكلّمان معرفت را امرى اكتسابى و تحصيل آن را واجب شمرده‏اند. سخن آنان مى‏رساند كه مراد آنان از معرفت مورد بحث، معرفت تصديقى است كه در روايات، از آن به ايمان و تسليم و اقرار و تصديق تعبير شده و فعل بندگان به‏شمار آمده‏است.» ( ش 12، ص 32)
وى پس از اين توجيه، خواننده را دعوت نموده تا حق را به جانب او احاله دهند؛ زيرا كه گفتار بزرگان تاب و تحمل چنين توجيه پسنديده در نظر وى را ندارد و صريح روايات نيز پشتيبان اوست! و واعجبا كه آن دانشمندان به صريح روايات بى‏اعتنا بوده، يا آن را طرد نموده، يا آن‏ها را از نظر دور داشته و به آن نرسيده‏اند؟!
«اما آيا بيشتر كلمات متكلمان و عالمان شيعى كه به نظرياتشان اشاره گرديد، با معناى مذكور قابل جمع است و تاب چنين محملى را دارد يا نه؟ بهتر است كه

صفحه از 170