خوانندگان گرامى بار ديگر، سخنان ياد شده را بخوانند و بررسى كنند، و به مقايسه آنها با صريح روايات باب معرفت خدا بپردازند.» ( ش 12، ص 34)
در فقهالحديث روايات گزارش شده، چنين اظهار نظر نموده:
«در روايات از دو نوع معرفت ياد شده است. گاهى معرفت به عنوان فعل خداوند اطلاق گرديدهاست و گاهى به عنوان فعل بندگان و در حقيقت مؤمنان.... معرفت به معناى اوّل براى همه - اعم از كافر، مشرك و مؤمن - حاصل است و كفر و ايمان و شرك با وجود آن معنا پيدا مىكند. امّا معرفت به معناى دوم - يعنى تصديق و اذعان و اعتراف و اقرار - در حقيقت معناى ديگرى از ايمان است كه تنها در مؤمنان وجود دارد، نه در كفّار و مشركان.» (ش 12، ص 34-33)
اين كه ايمان از چه مقولهاى است؟ آيا از سنخ شناخت و معرفت است يا از سنخ ديگرى؟
بين انديشمندان و محققان، مباحث سودمند و ظريفى وجود دارد كه نمىتوان با مباحث معرفتى خلط نمود و از آن موضع براى اين موضع بهرهجويى نمود بدون اين كه مبناى سخن مستدل گردد و جوانب آن بررسى شود.
افزون بر اين، اگر هم ادعاى نگارنده صحيح باشد، به يك سويه از آنها نظر دارد و نمىتوان منظور روايات را منحصر به مطلوب نگارنده دانست و آسوده خاطر به نقد خويش از بزرگان انديشه باليد!
در پايان ضرورت دارد كه در برداشت از متون دينى جانب حزم و احتياط به شدت رعايت گردد و با نظرى همه جانبه به متون و پاىبندى به اصول مستحكم عقلانى، به ويژه آنچه در خود همين متون به آن ارجاع شده، به برداشت پرداخته شود. خود اختلاف تعبيرات از متون، در نظر دانشمندان ورزيده، حاكى از مواج بودن درياى حقيقت و ژرفاى بس عميق، و لايههاى باطنى، و بطون پيچ در پيچ آن متون است، كه فرمودهاند حديث ما بس صعب و مستصعب است و تحمل آن بر «فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل» شايد راست آيد!