مفروض كه كسى را باور آيد كه امروز عيارى به عرصه دانش عرضه شده كه سابقين و لاحقين و اولين و آخرين را بر آن آگاهى نبوده و سلف و خلف، وامدار ابداع شخص نگارنده و يا مربيان فكرى نامرئى وى هستند! اما مشكل بزرگى در اين نگاشتهها رخ مىنمايد، و آن عدم توجه به معيارهايى است كه امامان عرشى منصب، مكرر به عمقباوران گوشزد نموده، و آنها را از فروغلتيدن در ظاهرگرايى و روايت بدون درايت هشدار دادهاند، به ويژه در مباحث عميق و رفيع توحيد، و در اوج مباحث توحيد، توحيد افعالى و نسبت فعل عبد و رب، و رب و عبد!
نگارنده بايد در اين نسبت توجه مىنمود كه هردو نظريهاى را كه ايشان، در دو قطب مخالف قرار داده؛ يكى را باطل انگاشته، و يكى را مبنا پنداشته، و كلام معجز نظام اهلالبيت عصمت، را حمل بر آن نمودهاست، از سوى خود آن پاكان تابناك، مردود اعلام شده، اگرچه ظاهر برخى روايات موهم است كه آنان گاهى آن را و گاهى اين را در كلام خويش راه دادهاند! حاشا و كلا!
همه سخن اين است كه رجوع بدون معيار به ظواهر وحيانى، وقوع در مهلكه مفاسدى از اين قبيل را به دنبال دارد.
بر هر نگارنده بس لازم است قبل از ابراز نظر خود، به ويژه با آن جزميت و قاطعيّت، و با آن شدّت و حدّت، و به خصوص نگارندهاى كه گمان مىكند او فقط داراى قوّهى درّاكه عجيب براى فهم آيات و روايات است، نه انديشوران نامى پيشين و پسين! اين معيار را كه بر مبناى عقلگرايى محض از سوى ائمه عصمت و طهارت به خردمندان ارزانى شده، و چون دُرّ ثمين، بر پيشانى تمدن عقلگرايى مىدرخشد، محور قرار دهد و سپس به ارايه نظر مرضىّ خويش (تفكيكگرايان و اقرانشان) و جرح نظر سايران بپردازد.
اين حديث معروف و مشهور را محققى بسان نويسندهى پرتلاش مزبور، نمىتواند از امامان طيب و طاهر، نشنيده باشد يا نشنيده بگيرد، وانگهى به تفسير