ساز و كار خداوند در معرفت‏ بخشى - صفحه 175

را دچار فقر علمى مى‏نمايد و از رسيدن به انسجام لازم براى ارايه نظرى مستدَل محروم مى‏نمايد.
در ادامه، آن‏چنان قلم در نگارش دچار اضطراب است، كه از سويى نقش فاعل‏هاى ديگر را انكار مى‏كند، تا خداوند را فاعل همه چيز بداند و تفسيرى براى روايات «المعرفةُ صُنع اللَّه» بيابد.
و از سويى ديگر، به نقش انسان و فاعل‏هاى ديگر، ميدان مى‏دهد، تا نقش انبيا را توضيح داده باشد.
«پس معرفت خداوند سبحان فقط فعل اوست. هيچ‏كس نمى‏تواند معرفتى از خداوند سبحان، براى بشر ايجاد كند، نه پيامبران و هاديان الهى، نه عقل و خرد انسانى. البته آنان در رسيدن بندگان به اين معرفت كه فعل پروردگار است نقش مهم دارند و وجود آن‏ها با عدم آن‏ها بر اساس سنّت الهى در حصول اين امر مساوى نيست. انسان معرفت خداوند را به عقل درمى‏يابد، يعنى خداوند، عقل را به انسان مى‏بخشد، خود را به انسان عاقل مى‏شناساند، و آن‏گاه انسان عاقل با دريافت معرفت او، مؤمن يا كافر مى‏شود.»
در چند سطر اين‏گونه ناسازگار سخن‏راندن! از نفى صريح گرفته تا نقش مهم! و از عدم مطلق توان قواى ادراكى، براى تحصيل معرفت گرفته تا نامساوى بودن وجود و عدم انبيا در ايجاد آن!
وانگهى با انكار نقش عقل و قواى ادراكى براى حصول معرفت گرفته، تا مخاطب بودن انسان عاقل نه ديگران!
و از انكار مطلق نقش انبيا گرفته، تا به‏كار گرفتن سنّت الهى جهت منظور نمودن نقش براى تذكرات و تعاليم آنان، همه حكايت از نارسايى مبنايى در نظريه‏پردازى دارد.
افزون بر اين، توضيحى ارايه نشده كه دريافت معرفت توسط عقل، چگونه

صفحه از 170