قدرت مطلقهى الهى را به زعم خويش تأمين نمايند، همانها هستند كه سنّت لايتغيّر و لايتبدّل الهى را به «عادت» تغيّر و تبدّلپذير فرومىكاهند و در سخن فوق واژه «به طور معمول»، تعبيرى از كاربرد «عادت» است به جاى «سببيت» اسباب طبيعى، چنانكه گويا سببيت اين اسباب منافى با قدرت الهى است! غافل از اينكه از كمال قدرت الهى است كه سببيت اين اسباب را، او خود جعل فرموده، و خود را با صفت «مسبّب» موسوم فرمودهاست.
در ادامه، تهافت ديگرى به كرسى مىنشيند كه نور خدادى علم و عقل هست، و علم عين كشف است، اما معلوم نامعلوم؟!
«بالاتر از همهى اينها نور علم و عقل است، كه ذاتشان عين كشف است... واجد شدن آن عين واجديت علم و معرفت و شناخت است و از آنجا كه نور علم و عقل، عطاى پروردگار متعال است، معرفت هم عطاى پروردگار خواهدبود ولى بايد توجه داشت كه عطاى نور علم و عقل به معناى عطاى علم و معرفت به شئ خاص نيست و شناخت مضاف به شئ خاص، از ناحيهى خود انسان با استفاده از عطاى پروردگار صورت مىگيرد.» ( ش 11، ص 21)
اين عين سخن اشاعره در پردازش نظريهى كسب است كه عطاى كلى قوه از خداست، اما انتساب فعل به بنده از سوى خويش است بدون اين كه هيچ تأثيرى از بنده در ايجاد فعل باشد!
عجيب اين ادعا است كه نور علم و عقل هست و كاشفيت آنها هم هست اما معلوم نامكشوف است!
مضاف بر اين حتى نور علم خدادادى هم از شناخت خود خداوند عاجز است!
«اما درمورد خداى سبحان و اوصاف و افعال او، قواى ادراكى بشر - حتى نور علم و عقل - از رسيدن به او عاجز و ناتواناند، پس چارهاى نيست جز اين كه خداوند سبحان معرفت خويش را خود به بندگانش به نحو خاص عطا كند، پس،