مبناى روايات معصومان مورد دقّت و بررسى قرار مىگرفت، چنين اختلافى در ديدگاهها رخ نمىداد و همه در يك امر اتّفاق مىكردند!» (ش 12، ص 32)
چگونه نگارنده، بزرگانى چون شيخ مفيد و فيض و شيخ انصارى را اين چنين به اتهام، ضيافت مىنمايد؟
اولا معيار گزينش ايشان از «نظرهاى برخى از عالمان بزرگ شيعى را در اعصار مختلف» ( ش 2، ص 8) چيست ؟
اگرچه اكثر نامبردگان مزبور، در فقه اصغر صاحبنظر هستند و تضلع آنان در فقه اكبر نه بدان پايه است، و نگارنده از صاحبنظران ژرفاپيما در اعصار مختلف! روى برتابيدهاست، چرا؟
عنوانى عام و كلى بسان «ديدگاههاى دانشمندان شيعه» براى چنين نگارشى با محتواى مجمل، مبهم و جهتدار، آيا مىتواند حقيقت را صاف و ساده در اختيار تفكيك دوستان قرار دهد؟ يا بر سطحىنگرى مهر صحت مىزند؟
گيرم كه ايشان با همين اجمال گذرا، به كُنه نظر آن بزرگواران دست يافته، و مقصود آنان همين باشد كه ايشان بيان نموده؟ آيا آن ادعا تعرّض و اتهامى بس بزرگ، به ساحت منيع آن والامقامها نيست؟ كه چرا آنان فريفتهى فكر معتزلى و ديگران شدهاند، و روايات را تفسير به رأى نموده و يا آنها را بر سويه اعتزالگرايى و جز آن، انطباق دادهاند و خود در نهايت از مرام مصدرِ پاك روايات محروم ماندهاند و امروز به لطف سرشار شدن از سخن تفكيكگرايان، معلوم شده همه در اشتباه ماندهاند؟!
شگفتا چگونه مىشود آن ابرانديشمندان را، به ناديده گرفتن روايات متهم كرد؟ نه كه آنان، شيفته و دلباخته تام روايات نبودهاند؟ نه كه روايات را مطالعه نمىكردهاند؟
نه كه برخى از آن بزرگان، بزرگترين و عميقترين شرح و تفسيرها را به روايات ننوشتهاند؟