شرع، به فاصله عميق آن با اصطلاح قطع عرفي اصولي پي خواهيم برد؛۱ هرچند نيازي به بررسي مفهومي اين تعابير نيست، بلكه تباين لغوي آنها نيز خود گواه اشتباه بودن استعمالهاي مشترك آنها به جاي يكديگر است.۲
1.. يقين بالاترين مراتب ايمان (الكافي، ج۲، ص۵۲):
۱. يقين بالاترين مراتب ايماني معرفي ميشود. بالاتر از اسلام، تقوي و حتي ايمان.
ـ قال ابوجعفر عليه السلام : انما هو الاسلام و الايمان فوقه بدرجه والتقوي فوق الايمان بدرجة واليقين فوق التقوي بدرجة...
۲. اوصاف يقين حالات بلندي است كه خود هر كدام مرتبهاي است. در ادامه روايت فوق در تبيين يقين ميفرمايند:
ـ... قال: التوكل علي الله، و التسليم لله والرضا بقضاء الله و التفويض الي الله...
۳. يقين معادل مراتب عملي قرار ميگيرد و با آن كه حالت نفساني است، با زهد و ورع مقايسه ميشود. اين تعابير ميتواند بيانگر تأثير يقين باشد. يا از سوي ديگر، مقامات زهد و ورع كه در هر دو صورت سيماي معرفت و باور ديني را ترسيم ميكنند؛ سيمايي كه در آن فرد، ابتدا نسبت به دنيا بيرغبت ميشود و سپس از هرچه مشتبه است، ميپرهيزد و آن¬گاه به حالت يقين درميآيد. اين حالت چگونه است؟ و پس از آن به رضا ميرسد! (حالات و نشانههايي گام به گام، كشف و عمل تؤامان).
ـ فأعلي درجة الزهد أدني درجة الورع و أعلي درجة الورع أدني درجة اليقين وأعلي درجة اليقين أدني درجة الرضا.
۴. خود يقين، مانند ساير مقامات معرفتي، مدرَّج است، رتبه رتبه و پله پله است. (در روايت بالا نيز اين نكته كاملاً مشهود است.)
ـ... بلّغ باماني اكمل الايمان و اجعل يقيني افضل اليقين...
ـ خواجهنصيرالدين طوسي با اتكا به قرآن، مراتب علم را به ترتيب علم اليقين، حق اليقين و عين اليقين دانسته است.
۵. ائمه هدي عليهم السلام يقين ميطلبند.
ـ مرحوم برقي در المحاسن روايت ميكند كه حضرت سجاد بعد از نماز مغرب مينشست و يقين طلب ميكرد.
۶. يقين به جزييات و اوصاف تفصيلي معاد نيز ممكن است.
ـ جريان جواني كه در حال يقين خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد و در پرسش رسول اكرم صلي الله عليه و آله از نشانههاي يقينش، پاسخ داد:
كاني انظر الي عرش ربي و قد نصب للحساب و حشر الخلايق لذلك و انا فيهم و كأنّي انظر الي اهل الجنة يتنعمون في الجنة و يتعارفون علي الارايك متكيون و كأنّي انظر الي اهل النار وهم فيها معذّبون...
هم زمانيِ نگاه به اهل آتش و اهل بهشت حكايت از تحقق عيني وعدهها و وعيدهاي خداي متعال در آن جوان دارد. اگر چه او حالات وصف شده در روايات، مانند عرش و زفير اهل آتش و... را ميبيند، اما ديدن او از اين ديدارها نيست (و حالات معرفتي، توسط توصيف قابل انتقال به ديگران نيست)، لذا ميبينيم كه خودش با تعبير «كأنّي» حكايت ميكند.
۷. يقين كمترين چيزي است كه بين بندگان تقسيم شده است.
ـ در صدر روايت فوق، وقتي جوان اهل يقين به حضرت عرض ميکند كه اصبحت موقناً، حضرت تعجب فرمودند! و چنان اين ادعا گران آمد كه نشانه ادعايش را جويا شدند: فعجب رسول الله صلي الله عليه و آله من قوله و قال: إنّ لكل يقين حقيقتة فما حقيقة يقينك؟
ـ و لم يقسّم بين العباد شيء اقل من اليقين.
۸. حالت يقين نيز نياز به مراقبت دائمي دارد. در صورت عدم توجه، از انسان زايل ميشود و با توجه به افزايش رتبه آن، نگاهداري آن نيز دشوارتر است.
ـ در همان روايت جوان اهل يقين، حضرت پس از شنيدن حقايق و نشانههاي يقين جوان ميفرمايند: «إِلزَم ما انت عليه». جوان نيز در بازتابي در خور نظر، پاسخ ميدهد: «أدع يا رسول الله ان اُرزق الشهادة معك».
۹. يقين انبياي الهي نيز افزايش مييابد.
ـ ذيل آيات مربوط به جريان زنده شدن پرندگان توسط خداي متعال براي حضرت ابراهيم عليه السلام نكات قابل تأمل فراواني وجود دارد:
راوي از معصوم عليه السلام ميپرسد كه ايا در قلب ابراهيم عليه السلام شكي وجود داشت؟ «أكان في قلبه شك؟» چون ظاهر آيه به گونهاي است كه انگار حضرت ابراهيم عليه السلام ميخواهند مطمئن شوند و هنوز نسبت به احياي مردگان توسط خداي متعال شك دارند يا اطمينان ندارند: «قال بلي و لكن ليطمئن قلبي»، لذا امام عليه السلام در توضيح عملكرد حضرت ابراهيم عليه السلام ميفرمايند كه او شكي نداشت، بلكه ميخواست، يقينش توسط خداي متعال افزوده شود: «قال لا ولكنه اراد من الله الزيادة في يقينه».
2.. براي اين منظور ر.ک: الفروق في اللغة، ج۱، ص۱۸۵؛ المفردات، ص۵۸۰؛ العين، ج۲، ص۱۲۷۴؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۱۶.