بررسی سير تاريخی روايات، آثار و ديدگاه ها در محکم و متشابه - صفحه 42

به آهني هم که در لگام اسب است، «حَکَمَة» گفته‌اند؛ زيرا اسب را از سرپيچي منع مي‌کند. بنا بر اين، محکم يعني قوي، غيرقابل نفوذ و غيرمنفعل. بناي محکم به ساختمان محکم و استواري گفته ميشود که استحکام آن نمي‌گذارد به آن تعرض صورت گيرد. حِکمت را نيز از آن روي حکمت ناميده‌اند که انسان را از چيزهايي که ارتکاب آنها سزاوار نيست، باز مي‌دارد و منع مي‌کند. کلام را نيز وقتي محکم گويند که خودش، بدون نياز به غير، گويا باشد. «متشابه» از ماده شِبْه ـ که اسم مصدر است و به معناي مثل است ـ گرفته شده و يا از شَبَه ـ که مصدر است و به معناي همانند بودن ـ ‌مشتق شده است. پس متشابه، در جايي است که دو چيز، شبيه به هم باشند، به شکلي که ذهن از تفکيک و جداسازي آن دو عاجز گردد.۱ نتيجه، آن كه در معناي لغوي «محکم و متشابه» چندان اختلافي وجود ندارد.

مفهوم شناسي تاريخي محکم و متشابه

نگاهي به سير تاريخي بحث محکم و متشابه و برداشت دانشمندان اسلامي از اين اصطلاح قرآني، تحول در انديشه‌ها و نيز نوانديشيهاي نسلهاي بعدي را نشان ميدهد و در چنين فضايي است که ميتوانيم به داوري انديشه‌هاي صاحب‌نظراني مانند آيةالله معرفت بنشينيم. شايسته است اين سير را از عصر رسالت تا دوره‌هاي بعد آن دنبال کنيم:

سخنان منقول از پيامبر در باره محکم و متشابه

از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل شده است که فرمود:
کسي که بدون صلاحيت علمي براي مردم فتوا دهد، در حالي که ناسخ را از منسوخ، و محکم را از متشابه باز نميشناسد، خود را هلاک ساخته و ديگران را نيز به هلاکت افکنده است.۲
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به گروهي که در باره قرآن کريم دچار اختلاف شده بودند، فرمودند:
قرآن نازل نشد تا آياتش يکديگر را تکذيب کنند، بلکه نازل شد تا يکديگر را تصديق کنند. پس آنچه را فهميديد، به آن عمل کنيد و به آنچه که بر شما مشتبه شده است، ايمان بياوريد.
در حديث ديگري از آن حضرت روايت شده است که:
قطعاً آيات قرآن به گونهاي نازل شده است که يکديگر را تصديق ميکنند. پس آنچه را که از آن دريافتيد، بگوييد و آنچه را که ندانستيد به عالم و آگاه آن بسپاريد.۳

1.. ر.ک: المفردات، ‌ماده شبه و حکم؛ التمهيد، ج۳، ص۷؛‌ علوم قرآني، ‌ص۲۷۲؛ تفسير کبير، ج۴، ص۱۸۱؛ معجم مقاييس اللغه، ج۲، ص۹۱؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۱؛ علوم قرآني ويژه دانشگاها و مراکز آموزش عالي، ص۲۳۰ و ۲۳۱.

2.. الکافي، ج۱، ص۴۳؛ الامالي، ص۵۰۷؛ عوالي اللئالي، ج۴، ص۷۵؛ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۲۵۷.

3.. الدر المنثور، ج۲، ص۶.

صفحه از 60