در اين بخش، شايسته است به حدود سيره عقلا بيشتر توجه شود. بعضي از داستانهاي تفسيري اسرائيلي، اگر چه سند قابل قبول هم داشته باشد، اما دچار سوء ظن به صدور است. روايات بافتني، حکايت کننده داستانهاي عجيب و غريب نميتواند مورد قبول قرار بگيرد؛ چرا که سيره عقلا در امور عرفي عقلايي آن را برنميتابد و امضاي شارع بر اين سيره در حوزه مطالب مربوط به شرع يا به طور کلي بر اساس همين حدود صورت ميپذيرد.
نکته ديگر، آن که گرچه آيت الله فاضل با توجه به ادله ديگر نيز ميخواهد به مطلوب برسند و عدم وجود تعبير منجزيت و معذريت در روايات را شاهد بر آن گرفته است و صِرف اسناد به شرع براي حجيت آنها را بر اساس ادله لفظي کافي دانسته است، اما بايد گفت اين نوع استدلال ناتمام است و مخالفين حجيت خبر واحد ثقه غير فقهي ادعاي وجود اين عناوين را در روايات ندارند، بلکه آنها بر اساس موضوعاتي که در آيات و رويات به صورتي مورد بحث قرار گرفته است (از جمله در آيه نبأ) و ترديد در توسعه دليل لفظي، به بيش از آنچه در سيره عقلاست، به نتيجه خود رسيدهاند. نکته قابل توجه، آن که گرچه عدم لزوم تبين در خبر عادل از آيه استفاده ميشود، اما اين که در کدام يک از اخبار وي ميتوان به اطلاق لفظي تمسک کرد, آيا همه آنها را بايد پذيرفت، يا يا اين که قيد اخبار مرتبط با شرع را به آن زد، يا قيد اخبار داراي اثر عملي شرعي را؟ اين قيد هم معطوف به سيره عقلايي است يا نه؟ بالاخره بايد تکليف آن روشن شود.
البته طرح جواز استناد اخبار به خداوند در روايات تفسيري يا عدم جواز آن ـ که در بيانات هر دو بزگوار (آيات خويي و فاضل) طرح شده است ـ به نوع رجوع به مبناي آخوند است و فقهي کردن روايات غير فقهي است. در اين صورت، همه روايات اعم از اعتقادي و تاريخي و ... فقهي ميشود؛ يعني موقف عملي پيدا ميکند و اين مسأله قابل پذيرش نيست. فرض کنيم اگر کسي به روايات تفسيري اعتقاد قلبي پيدا کند، ولي استناد و اخبار ندهد، باز هم ميتوان بر اساس اين نکته (جواز استناد اخبار به خداوند در روايات تفسيري )حجيت را شامل آن دانست .
نکته آخر در بيان آيه الله معرفت است که اگر به روايات تفسيري مهر حجيت نخورد، موجب تضييع روايات خواهد بود. پاسخ، آن است که اصولاً نميتوان اين لازمه فاسد را دليل به حساب آورد؛ چرا که بر فرض، چنين باشد و کسي به عدم حجيت روايات آحاد تفسيري اعتقاد داشته باشد، ولي راههاي ديگر براي فهم قرآن کريم وجود دارد؛ مانند تفسير قرآن به قرآن، يا تفسير قرآن به عقل؛ حتي اگر راههاي ديگر نيز بسته بود، نميتوان اين دليل را پذيرفت؛ چرا که حداکثر اين روايات هم مثل صدها و هزارها روايتي ميشود که از دست رفتهاند و در آتش اختلافات مذهبي سوختهاند.
البته از همه اينها که بگذريم، به صورت عملي روايات آحاد تفسيري که شرايط حجيت را داشته باشند، نسبت به کل روايات نقل شده اندک هستند.