ايشان در جاي ديگر احتمال داده است:
به احتمال قوي، تکرار کلامِ ندبهگر عمر از سوي امام علي عليه السلام از باب اظهار تعجب بوده است. ۱
بعضي، اين حکايت را چنين معنا کردهاند که کلام علي عليه السلام در تصديقِ سخنان دختر ابيحثمه، استفهامي بوده است و در حقيقت، ايشان از واقعيتِ آن اوصاف سؤال کردند؛ چنان که شهيد مطهري آورده است:
ولي برخي از متتبعين عصر حاضر، از مدارک ديگر غير از طبري داستان را به شکل ديگر نقل کردهاند و آن اين که علي عليه السلام پس از آن که بيرون آمد و چشمش به مغيره افتاد، به صورت سؤال و پرسش فرمود: آيا دختر ابيحثمه آن ستايشها را که از عمر ميکرد، راست مي گفت؟ ۲
و بالاخره بعضي نيز تصديق امام عليه السلام را تنها در مورد بخشي از جملات ذکر شده، پذيرفته و نسبت به بقية آن انکار کردهاند؛ چنان علامه شوشتري گفته است:
اما آن چه که ابن ابي الحديد از طبري نقل کرده است ـ با آن که روايتِ مخالف في حدّ نفسه غير مقبول است ـ چيزي از آن فهميده نميشود، جز آن که امام عليه السلام از سخنان دختر ابي حثمه، تنها جمله «از خير خلافت بهره برد و از شرّش نجات يافت» را تصديق نمود... اما باقي جملات افترا و تهمت است که يا از روي عمد به امام عليه السلام نسبت داده شده است و يا به خاطر کلام امام عليه السلام که فرمود: «همانا دختر ابي حثمه راست گفت»، گمان کردند که به تمام سخنان دختر ابي حثمه بر ميگردد. ۳
با توجه به مطالب بيان شده، چنين مينمايد که اصل تصديق امام عليه السلام نسبت به سخنان دختر ابي حثمه، مورد قبول صاحبنظران واقع شده است و تنها در تأويل و توجيه و يا وسعت و ضيق معنا اختلاف نظر وجود دارد، در حالي که نقلِ ستايشهاي ندبهخوان خليفه و بازگويي سخنان وي به معناي پذيرش و يا تصديق آن جملات نيست؛ هر چند نميتوان امکان چنين برداشتي را انکار نمود؛ زيرا اولاً، دليلي که تصديق و يا تأييد امام عليه السلام نسبت به اوصاف بيان شده را ثابت کند، در دست نيست و ثانياً، تمام قراين و شواهدي که در اين باره وجود دارد، ضعيف و قابل خدشه است.
نقد و بررسي قراين کلامي ستايشِ خليفه
صاحبنظران اهل سنت براي اثبات ستايش امام علي عليه السلام از خليفه دوم، تنها به تعابير به کار رفته در خطبه ـ که به گمانشان صريح در مدعاست ـ استناد کردهاند، ۴ اما با تحليل گزارشهاي موجود از خطبه 228 ميتوان قراين و شواهدي را کشف کرد که بر تأييد و يا تصديق امام عليه السلام از ستايش صورت گرفته دلالت دارد.
1.. همان، ص۷۳.
2.. سيري در نهج البلاغه، ص۱۶۶.
3.. بهج الصباغة في شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۴۸۱.
4.. ر.ک: تأملات في کتاب نهج البلاغة، ص۱۰؛ مجموعه مؤلفات (الشيعة و السنة)، ج۴، ص۱۳۵؛