بنا بر اين، معلوم گرديد که چگونه شماري از اهل لغت بين معناي عبارت مورد نظر و ديدگاه شخصي خود جمع کرده و تصوير نادرستي از آن ارائه کردهاند. اين در حالي است که به تصريح جوهري واژه «قوّل» نوعي ادّعا و نسبت دروغ را نيز در خود جاي داده است ۱ و اين، مؤيد ديگري است بر اين که سخنان دختر ابيحثمه، گفتة خودش نبوده، بلکه ادعايي بود که ديگران بر زبانش گذاشتند و به او تعليم دادند.
ارزيابي پاياني
با توجه به مجموع گزارشها و فضاي صدوري که در آنها ذکر شده است، چنين به نظر ميرسد که حکايت سخنان دختر ابيحثمه توسط امام عليه السلام از روي رضايت نبوده و ايشان در اين بازگويي هدف خاصي را دنبال ميکردند. هدفي که با مطالعه دو باره و تأمل در سبب صدور خطبه قابل برداشت است. محمد ابن جرير طبري از «مغيرة بن شعبه» نقل ميکند:
وقتي عمر دفن شد، نزد علي عليه السلام رفتم؛ زيرا دوست داشتم سخني از او در باره عمر بشنوم. پس علي عليه السلام در حالي که غسل کرده بود و آب از سر و صورتش ميچکيد، ملحفهاي به خود پيچيد و از خانه خارج شد. گويا ترديد نداشت که خلافت پس از عمر به او باز ميگردد. آنگاه گفت....۲
همچنين ابن اعرابي به نقل از ديگر راوي خطبه، «ابن بحينه» آورده است:
وقتي عمر مرد، [با خود] گفتم: به خدا قسم! نزد علي عليه السلام مي روم تا سخنش را بشنوم. پس علي عليه السلام در حالي که غسل کرده بود خارج شد و پس از مدتي سکوت گفت... .۳
و سومين راوي خطبه، «اوفي بن حکيم» نيز در ترسيم فضاي صدور خطبه گفته است:
هنگامي که عمر مرد، [با خود] گفتم: به خدا قسم! نزد علي عليه السلام مي روم و سخنش [در باره عمر] را ميشنوم. پس [به در خانه علي عليه السلام ] رفتم که ناگاه مردمي را ديدم که منتظرش بودند. پس مدتي درنگ کرديم تا آن که علي عليه السلام در حالي که ناخوش بود، از منزلش خارج شد و سلام کرد. او مدتي سر به زير انداخت و آنگاه سر برداشت و گفت... .۴
چنان که پيداست، راويان اين جريان، همگي از طيف جريان حاکم و داراي سوابقي معلوم در ارتباط با خليفه بودند. از اين رو، با ذهنيتي پيش ساخته و به منظور شنيدن نظر امام در باره خليفه، نزد ايشان رفتند. از سوي ديگر، اين جملات در اجتماع مردم و در حضور افرادي ايراد گرديد که بيشتر از دوستان خليفه بودند و از نارضايتي امام از خليفة تازه درگذشته اطلاع داشتند. از اين رو، بايد گفت که موقعيت امام براي ايراد خطبه کاملاً غير طبيعي و ناخواسته بود و حضرت در شرايطي قرار گرفتند که گويا چارهاي جز
1.. «و يقال: قوَّلتَني ما لم أقل و أقولتَني ما لم أقل، أي: ادَّعَيتَه علي» ( الصحاح، ج۵، ص۱۸۰۶).
2.. تاريخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۱۸.
3.. المعجم، ج۱، ص۱۲۰.
4.. الرياض النضرة في مناقب العشرة، ج ۱، ص۱۹۷.