احادیث داستانی ماجرای اصحاب شنبه

ماجرای اصحاب شنبه در این حدیث بیان شده است.

الإمام زین العابدین(ع) ـ فی أصحابِ السَّبتِ ـ:

کانَ هؤُلاءِ قَوماً یسکنونَ عَلی شاطِئِ بَحرٍ، نَهاهُمُ اللّهُ وأَنبِیاؤُهُ عَنِ اصطِیادِ السَّمَک فی یومِ السَّبتِ، فَتَوَصَّلوا إلی حیلَةٍ لِیحِلُّوا بِها لِأَنفُسِهِم ما حَرَّمَ اللّهُ، فَخَدُّوا أخادِیدَ وعَمِلوا طُرُقاً تُؤَدّی إلی حِیاضٍ یتَهَیأُ لِلحِیتانِ الدُّخولُ فیها مِن تِلک الطُّرُقِ، ولا یتَهَیأُ لَهَا الخُروجُ إذا هَمَّت بِالرُّجوعِ مِنها إلَی اللُّجَجِ، فَجاءَتِ الحِیتانُ یومَ السَّبتِ جارِیةً عَلی أمانِ اللّهِ لَها، فَدَخَلَتِ الأَخادیدَ وحَصَلَت فِی الحِیاضِ وَالغُدرانِ.

فَلَمَّا کانَت عَشِیةَ الیومِ هَمَّت بِالرُّجوعِ مِنها إلَی اللُّجَجِ لِتَأمَنَ صائِدَها، فَرامَتِ الرُّجوعَ فَلَم تَقدِر، واُبقِیت لَیلَتَها فی مَکانٍ یتَهَیأُ أخذُها یومَ الأَحَدِ بِلَا اصطِیادٍ؛ لِاستِرسالِها فیهِ وعَجزِها عَنِ الاِمتِناعِ لِمَنعِ المَکانِ لَها، فَکانوا یأخُذُونَها یومَ الأَحَدِ ویقولونَ: مَا اصطَدنا یومَ السَّبتِ، إنَّمَا اصطَدنا فِی الأَحَدِ! وکذَبَ أعداءُ اللّهِ، بَل کانوا آخِذینَ لَها بِأَخادیدِهِمُ الَّتی عَمِلوها یومَ السَّبتِ، حَتّی کثُرَ مِن ذلِک مالُهُم وثَراؤُهُم، وتَنَعَّموا بِالنِّساءِ وغَیرِهِنَّ؛ لِاتِّساعِ أیدیهِم بِهِ.

وکانوا فِی المَدینَةِ نَیفاً وثَمانینَ ألفاً، فَعَلَ هذا مِنهُم سَبعونَ ألفاً وأَنکرَ عَلَیهِمُ الباقونَ، کما قَصَّ اللّهُ تَعالی: «وَسْئلْهُمْ عَنِ الْقَرْیةِ الَّتِی کانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ» الآیةَ.

وذلِک أنَّ طائِفَةً مِنهُم وَعَظوهُم وزَجَرُوهُم، ومِن عَذابِ اللّهِ خَوَّفوهُم، ومِنِ انتِقامِهِ وشَدیدِ بَأسِهِ حَذَّرُوهُم، فَأَجابوهُم عَن وَعظِهِم: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکهُمْ» بِذُنوبِهِم هَلاک الاِصطِلامِ «أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا».

فَأَجابُوا القائِلینَ لَهُم هذا: «مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکمْ»؛ هذَا القَولُ مِنّا لَهُم مَعذِرَةٌ إلی رَبِّکم، إذ کلَّفَنَا الأَمرَ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهی عَنِ المُنکرِ، فَنَحنُ نَنهی عَنِ المُنکرِ لِیعلَمَ رَبُّنا مُخالَفَتَنا لَهُم وکراهَتَنا لِفِعلِهِم، قالوا: «وَلَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ»[۱]، ونَعِظُهُم أیضاً لَعَلَّهُم تَنجَعُ فیهِمُ المَواعِظُ فَیتَّقوا هذِهِ الموبِقَةَ ویحذَروا عُقوبَتَها.

قالَ اللّهُ تَعالی: «فَلَمَّا عَتَوْاْ»؛ حادُّوا وأَعرَضوا وتَکبَّرُوا عَن قَبولِهِمُ الزَّجرَ «عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کونُواْ قِرَدَةً خَاسِئینَ»[۲]مُبعَدینَ عَنِ الخَیرِ مُقصَینَ.

قالَ: فَلَمّا نَظَرَ العَشَرَةُ الآلافِ وَالنَّیفُ أنَّ السَّبعینَ ألفاً لا یقبَلونَ مَواعِظَهُم ولا یحفِلونَ بِتَخویفِهِم إیاهُم وتَحذیرِهِم لَهُم، اعتَزَلوهُم إلی قَریةٍ اُخری قَریبَةٍ مِن قَریتِهِم، وقالوا: نَکرَهُ أن ینزِلَ بِهِم عَذابُ اللّهِ ونَحنُ فی خِلالِهِم.

فَأَمسَوا لَیلَةً فَمَسَخَهُمُ اللّهُ کلَّهُم قِرَدَةً خاسِئینَ، وبَقِی بابُ المَدینَةِ مُغلَقاً لا یخرُجُ مِنهُ أحَدٌ ولا یدخُلُهُ أحَدٌ.

وتَسامَعَ بِذلِک أهلُ القُری فَقَصَدُوهُم وتَسَنَّموا

حِیطانَ البَلَدِ فَاطَّلَعوا عَلَیهِم، فَإِذا هم کلُّهُم ـ رِجالُهُم ونِساؤُهُم ـ قِرَدَةٌ یموجُ بَعضُهُم فی بَعضٍ، یعرِفُ هؤُلاءِ النّاظِرُونَ مَعارِفَهُم وقَراباتِهِم وخُلَطاءَهُم، یقولُ المُطَّلِعُ لِبَعضِهِم: أنتَ فُلانٌ؟ أنتِ فُلانَةُ؟ فَتَدمَعُ عَینُهُ ویومِئُ بِرَأسِهِ بِلا أو نَعَم.

فَما زَالوا کذلِک ثَلاثَةَ أیامٍ، ثُمَّ بَعَثَ اللّهُ عز و جل عَلَیهِم مَطَراً ورِیحاً فَجَرَفَهُم إلَی البَحرِ، وما بَقِی مَسخٌ بَعدَ ثَلاثَةِ أیامٍ، وأَمَّا الَّذینَ تَرَونَ مِن هذِهِ المُصَوَّراتِ بِصُوَرِها فَإِنَّما هِی أشباهُها لا هِی بِأَعیانِها ولا مِن نَسلِها.[۳]

امام زین العابدین(ع) ـ در باره یاران شنبه ـ:

اینان قومی بودند که در ساحل یک دریا زندگی می کردند و خدا و پیامبرانش صید ماهی در روز شنبه را بر آنان ممنوع ساختند و آن قوم، به حیله ای متوسّل شدند تا از طریق آن، آنچه را خداوند برایشان حرام کرده بود، بر خود روا سازند. بدین جهت، گودال هایی کندند و با حفر آبراهه هایی، آنها را به دریا وصل کردند، به طوری که ماهی ها از آن آبراهه ها وارد گودال ها و آبگیرها می شدند؛ ولی زمانی که می خواستند به دریا باز گردند، بیرون رفتن از آنها برایشان ممکن نبود. پس در روز شنبه، ماهی ها ـ که خداوند، آن روز را برایشان امن قرار داده بود ـ می آمدند و وارد گودال ها و آبگیرها می شدند و چون شب فرا می رسید، می خواستند به دریا باز گردند تا از صیادانشان در امان بمانند؛ امّا هر چه سعی کردند، نتوانستند و آن شب را به ناچار در مکانی می ماندند و روز یکشنبه آنها را بدون صید کردن، می گرفتند؛ چون در آن مکان گرفتار بودند و راه فراری نداشتند.

مردم در روز یکشنبه آنها را می گرفتند و می گفتند: ما در روز شنبه صید نکرده ایم؛ بلکه در روز یکشنبه صید کرده ایم. دروغ می گفتند این دشمنان خدا! بلکه به واسطه گودال هایی که روز شنبه حفر کرده بودند، ماهی ها را صید می کردند، تا آن که از این طریق، مال و ثروت آنها زیاد شد و از زن و غیر زن، متنعّم گشتند؛ زیرا دستشان در این زمینه باز بود.

در آن شهر، هشتاد و چند هزار نفر زندگی می کردند که هفتاد هزار نفرشان این کار را می کردند و بقیه مخالف بودند، چنان که خدای متعال حکایت کرده است: «و از اهالی آن شهری که کنار دریا بود، از ایشان جویا شو» تا آخر آیه.

گروهی از ایشان، آنها را نصیحت و منع کردند و از عذاب خدا می ترساندند و از انتقام او و خشم شدیدش بر حذر می داشتند؛ ولی دیگران در جواب نصیحت های آنها می گفتند: نه! «چرا مردمانی را نصیحت می کنید که خدا هلاک کننده ایشان است؟»، یعنی آنها را به سبب گناهانشان ریشه کن «یا به عذابی سخت عذابشان می کند».

و نصیحت کنندگان، در جواب کسانی که این سخن را به آنان می گفتند، اظهار می داشتند: «تا نزد پروردگارتان عذری باشد»، یعنی این نصیحت های ما به آنها، برای این است که نزد پروردگارتان معذور باشیم؛ زیرا او ما را مکلّف به امر به معروف و نهی از منکر کرده است. پس ما نهی از منکر می کنیم تا پروردگارمان بداند که ما با ایشان مخالفیم و عمل آنها را خوش نمی داریم. گفتند: «و شاید که آنان بپرهیزند»، یعنی: همچنین به این دلیل، آنها را موعظه و نصیحت می کنیم تا بلکه موعظه ها در آنها کارگر افتد و از این گناه مهلک و از کیفر آن، دوری ورزند.

خداوند متعال می فرماید: «پس چون سرکشی کردند» یعنی مخالفت کردند و روی گرداندند و از سر تکبّر حاضر نشدند که باز ایستند، «از آنچه از آن نهی شده بودند، پس به آنان گفتیم: بوزینگانی رانده شده باشید»، یعنی دور و رانده شده از خیر.

وقتی آن ده هزار و اندی نفر دیدند که آن هفتاد هزار نفر، نصیحت های آنها را نمی پذیرند و به بیم و هشدارهای آنان اعتنایی نمی کنند، با رفتن به آبادی دیگری در نزدیک آبادی شان، از آنها کناره گرفتند و گفتند: خوش نداریم که وقتی عذاب خدا بر آنها نازل می شود، ما نیز در میانشان باشیم.

پس یک شب، خداوند، همه آنها را به بوزینگانی رانده شده مبدّل ساخت، به طوری که دروازه شهر، همچنان بسته ماند و هیچ کسی به آن، رفت و آمد نداشت.

این خبر به گوش مردم آبادی ها رسید و به جانب آنان حرکت کردند و از دیوارهای شهر بالا رفتند و آنها را تماشا کردند. دیدند همگی، از مرد و زن، بوزینگانی هستند که از سر و کول هم بالا می روند. تماشاگران، آشنایان و نزدیکان و دوستان خود را می شناختند. به بعضی از آنها می گفتند: «تو فلان مرد هستی؟» «تو فلان زن هستی؟» و آن کس اشک می ریخت و با سرش اشاره می کرد که: آری، یا نه.

آنان سه روز، بدین حال بودند. سپس خداوند عز و جل باران و بادی بر آنان فرستاد که همگی شان را به دریا برد، و سپس از سه روز، دیگر مسخ شده ای باقی نماند، و آنچه شما از این حیواناتی که به صورت آنها هستند، می بینید، در واقع، شبیه آنها هستند، نه خودشان و نه از نسل ایشان.


[۱]. الأعراف: ۱۶۴.

[۲]. الأعراف: ۱۶۶.

[۳]. التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری(ع): ص ۲۶۸، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۵۶ ح ۱۳، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۵۲۸.