طريق مظلم فلا تسلكوه وبحر عميق فلا تلجوه وسرّ الله فلا تتكلّفوه؛۱
راهي است تاريک، در آن گام نگذاريد و دريايي است ژرف، در آن فرو نرويد و سرّ خداوند است، خود را در فهم آن به تکلّف و زحمت نيندازيد.
اما در همين مسأله قَدَر، در جاي ديگري تبيين لازم از سوي معصوم عليه السلام صورت گرفته است؛ امام رضا عليه السلام در روايتي به يونس بن عبد الرحمن چنين ميفرمايند:
...فتعلم ما القدر؟ قلت: لا، قال: هي الهندسة و وضع الحدود من البقاء و الفناء، قال ثمّ قال: و القضاء هو الإبرام و إقامة العين؛۲
...[فرمود] ميداني قَدَر چيست؟ گفتم: نه، فرمود: آن اندازهگيري و مرزبندي از بقا و فناست. سپس فرمود: و قضا محکم ساختن و وجود خارجي دادن است.
معلوم ميشود که تأمّل نکردن در مسأله قضا و قدر، يک قاعده عمومي نيست؛ بلکه مخاطب امام عليه السلام فردي عامي بوده که توان فهم صحيح اين مسأله را نداشته است و از اين رو، امام علي عليه السلام اين گونه پاسخ دادهاند. اما جايي که مخاطب امام، دانشمندي چون يونس بن عبد الرحمن۳ است، نه تنها امام رضا عليه السلام از دادن جواب خودداري نميکنند، بلکه خود پاي موضوع را به ميان کشيده و آن را تبيين ميکنند.
عالم و جاهل
يکي از خصوصياتي که نوع خاصي از خطاب معصوم عليه السلام را موجب ميشود، علم يا جهل مخاطب يا عذر و نسيان او نسبت به مسائل شرعي است. در موارد بسياري از ائمّه معصوم عليهم السلام نسبت به احکام شرعي پرسش ميشده است. امام نيز با علم الهي خود ميدانستهاند که آيا مخاطبي که سؤال ميکند، حکم شرعي را ميدانسته يا نه، عمد نسبت بدان داشته يا نه، قاصر بوده يا مقصّر و ....از اين رو، در برخي موارد بدون اين که نسبت به اين مسائل از او سؤال نمايد، به بيان حکم شرعي ميپرداختهاند.
در اين موارد حکمي که از سوي امام عليه السلام صادر شده است، ناظر به آن ويژگي مخاطب است، اما ممکن است در مخاطبه بين امام و راوي بدان تصريح نشود.
نمونه:
1.. نهج البلاغه، حکمت ۲۸۷.
2.. الکافي، ج۱، کتاب التوحيد، باب الجبر و القدر و الأمر بين الأمرين، ص۲۱۹، ح ۴.
3.. يونس بن عبد الرحمان از ياران برجسته و دانشمند امام کاظم و امام رضا عليهما السلام است. نجاشي در باره او مينويسد: «يونس بن عبد الرحمن مولي علي بن يقطين بن موسي، مولي بني أسد، أبو محمد، کان وجهاً في أصحابنا، متقدّماً، عظيم المنزلة...وکان الرضا عليه السّلام يشير إليه في العلم والفتيا» (رجال النجاشي، ص۴۴۶).