نيز جمله «نمتم بوادي الشيطان» مثبت نوعي تسلط شيطان بر آن حضرت خواهد بود که مخالف صريح چند آيه قرآن است که در آنها تسلط شيطان را بر بندگان خاص خداوند منتفي دانستهاند. در يکي از آن آيات ميفرمايد:
(إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ؛)۱
شيطان را بر کساني که ايمان آوردهاند و بر خدا توکل ميکنند، تسلطي نيست. تسلط او تنها بر کساني است که دوستش ميدارند و به خدا شرک ميآورند.
همين مضمون در آيه42 سوره حجر و 65 سوره اسراء نيز آمده است. حال وقتي طبق مفاد اين آيات، تسلط شيطان بر مؤمنان منتفي باشد، به طور قطع، در باره پيامبر صلي الله عليه و آله نيز منتفي خواهد بود؛ چه در خواب باشد و چه در بيداري؛ مگر آن که توجيهي را که آية الله بهجت مطرح کرده است، بپذيريم. به نظر وي اين احتمال وجود دارد که رسول خدا صلي الله عليه و آله نماز خوانده باشند؛ چرا که خطاب به همراهان فرمودند: «نمتم بوادي الشيطان».۲ اما به نظر ميرسد اين توجيه درست نباشد؛ به چند دليل:
الف. در اين دو روايت آمده که حضرت نماز را در خارج وقت، آن هم به صورت جماعت اقامه کرده است. اگر ايشان نمازش را دور از انظار همراهاني که در خواب بودهاند، در وقت خودش اقامه کرده، پس کدام نماز قضا شده را به صورت جماعت در خارج وقت خوانده است؟!
ب. بر اساس همين دو روايت، پيامبر صلي الله عليه و آله بلال را مأمور بيدار کردن خود و مردم کرده که اين نشان از اهميت موضوع دارد. حال اگر واقعاً خود آن حضرت براي نماز بيدار شده، چرا همراهانش را بيدار نکرده است تا اين فضيلت از آنها سلب نگردد؟ آيا تفاوتي بين بيدار شدن مردم توسط بلال و توسط پيامبر صلي الله عليه و آله بوده است؟!
ج. در اين دو حديث، پيامبر صلي الله عليه و آله بلال را به دليل خواب ماندن و انجام ندادن مأموريتش مورد عتاب قرار داده است. اگر آن حضرت بيدار شده و با اين وجود، همراهانش را بيدار نکردهاند، آيا توبيخ بلال معنايي پيدا ميکند؟
پس در هر صورت، تناقض بين مضمون اين دو روايت با آيات مورد بحث به حال خود باقي است و موجب طرد آنها خواهد شد.
با توجه به نکات ياد شده، اين نوع روايات، اشکالات ديگري نيز پيدا ميکنند؛ زيرا در صورتي که بپذيريم نماز پيامبر قضا شده است، خطاب آن حضرت به همراهانش (نمتم بوادي الشيطان)
1.. سوره نحل، آيه ۹۹ و ۱۰۰.
2.. بهجة الفقيه، ص۱۵۰.