معنايى پيدا كند كه از آن به تعدّد دلالات ياد مىشود. باب تفعيل دلالت بر تكثير حصول فعل در زمانهاى متعدّد دارد؛ حال اگر متعلّق فعل، امر واحدى باشد، اين تكثير به نحو تكرار خواهد بود؛ همچنان كه اگر متعلّق فعل اجزاى متعدّدى دارد كه همزمان تحقّق نمىيابند، به ناچار اين تكثّر به تدريج و رفته رفته تحقّق مىيابد. همين طور معناى مبالغه و تشديد. اين سخن در مبحث ذيل بيشتر روشن مىگردد:
3. تكثير فعل يا تكثير متعلّقات آن
تا بدين جا معلوم شد كه باب تفعيل براى تكثير فعل است. و چون اصل فعل دلالت بر حدوث دارد، ضميمه شدن هيئت تفعيل، مفيد تكثير همان معناى حدوثى است؛ مگر آن كه قرينهاى بر خلاف مقتضاى اين اصل اوّلى دلالت كند و يا علاوه بر معناى وضعى فعل، چيزى از ضمايم معنايى را نيز بدان پيوسته سازد. مثلاً باب تفعيل در معنا و موردى به كار رود كه نه فعل و نه متعلّقش تكرّرپذير نباشند؛ چنان كه در سخن حريرى ملاحظه نموديد.
با اين بيان، پاسخ يكى از ايرادهاى علامه آقا مصطفى خمينى در اين باره روشن مىشود كه مىگفت: «در مواردى هم كه اجمالاً باب تفعيل در معناى تكثير به كار مىرود، همين قدر كافى است كه كثرتى در كاربرد فعل لحاظ گردد، خواه در فاعل باشد يا مفعول؛ ديگر لزومى ندارد كه تكثير در فعل هم ملحوظ باشد. از همين جا بر ابو حيّان اشكال مىكند كه او براى نفى دلالت تنزيل بر تدريج مىتوانست، به فقدان ملازمه بين تكثير مفعول و تكثير فعل و عمل نزول تمسّك كند».
ابو حيان به اصطلاحات لغت و ادب آگاهتر از آن بود كه از معناى اصطلاحى و چشمانداز مورد تسالم در اين اصطلاح غفلت ورزد. تشديد و تكرير در هيئت باب تفعيل خود اقتضاى تكثير فعل را نيز دارد. از اين رو، مورد كاربرد باب تفعيل اگر قابل انطباق بر معناى تكثير فعل باشد، معمولاً كلام ظهور در تكثير فعل دارد مگر آ ن كه قراين و شواهد دلالت بر تكثير، در فاعل يا مفعول هم داشته باشد ـ مثل مورد بحث ما ـ و يا قراين، كلام را از دلالت بر تكثير فعل به تكثير فاعل يا مفعول برگردانند؛ همچنان كه اگر قراين اقتضاى عدم دلالت كلام بر اصل تكثير را هم داشته باشد. براى نمايانتر شدن سخن، گزيدههايى از عبارات يادشده جمعى از پيشوايان ادب تازى را در متن و پىنوشت ذكر مىنماييم:
سيبويه: «إذا أردت كثرة العمَل قلت: كسَّرتُه ...»؛ ابن سكّيت: «فعَّلتُ بمعنى التكثير من الفعل»؛ نظّام: «فَعَّلَ للتكثير غالباً و ذلك قد يكون في المفعول ... و قد يكون في الفعل نفسه ... و