توحيد از ديدگاه قرآن و نهج‏ البلاغه (1) - صفحه 54

«ما وحّده من كيّفه، ولا حقيقته اصاب من مثّله، ولا ايّاه عنى من شبّهه، ولا صمده من اَشار اليه و توهّمه»
ترجمه: «كسى كه براى او چگونگى ذكر كند، او را به يكتايى نشناخته است» يعنى هرگاه براى خدا كيفيتى ـ مانند ساير موجودات ـ فرض شود، همانند ساير موجودات مى گردد و ديگر لزوما يكتا نخواهد بود.
«و آن كسى كه مثلى براى او بيانگارد، به حقيقت او نرسيده است. و آن كس كه او را شبيه به چيزى پندارد، او را قصد نكرده است (يعنى ذهنش به سوى چيزى غير خدا متوجه شده است) و آن كسى كه او را به شكلى تصور كند و مورد اشاره قرار دهد، وى را نخواسته است»
همه اين جملات به يك معنى اشاره دارد و آن اين است كه ذهن ما ـ كه به چگونگى هاى اشياء آشنا است ـ چيزهايى را كه مخلوق مى باشند درك مى كند، در حالى كه وقتى معرفت ذهن به خدا صحيح است كه بفهمد او مانند مخلوقات نيست و طورش طور ديگر است. اين همان معناى يگانه بودن و معناى «ليس كمثله شى ء» است. و در غير اين صورت، نه خدا را شناخته و نه يگانگى او را دريافته است.
سپس در ادامه مى فرمايد:
«كل معروف بنفسه مصنوع »«هر چيزى كه خودش و ذاتش شناسايى شود، مخلوق و آفريده است »
از اين جمله فهميده مى شود كه معرفت خدا، تنها از راه آيات و نشانه ها ممكن است. و اين كه جمعى گفته اند كه بدون توسّط آيات، مى توان خدا را از تأمّل در حقيقت هستى شناخت و آن را «برهان صدّيقين» ناميده اند، درست نيست.
البته حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در جاى ديگر فرموده است:
«لا تدركه العيون بمشاهدة العيان، ولكن تدركه القلوب بحقائق الايمان»«چشم ها با نگريستن او را درك نمى كنند، ولى دل ها به حقيقت ايمان او را درك مى كنند»
اين كلام، اشاره به راه ديگرى براى معرفت خدا ندارد، بلكه نتيجه همان دقت در آيات را ـ كه حقيقت ايمان را در دل استوار مى كند ـ بيان مى فرمايد، چنانكه در قرآن كريم هم مى فرمايد:

صفحه از 53