باز در ادامه مى فرمايد:
«لا يجرى عليه السكون و الحركة. و كيف يجرى عليه ما هو أجراه و يعود فيه ما هو ابداه و يحدث فيه ما هو أحدثه؟ اذن لتفاوتت ذاته و لتجزّ أ كنهه ولامتنع من الازل معناه، ولكان له وراء اذ وجد له أمام، ولالتمس التمام اذ لزمه النقصان، و اِذن لقامت آية المصنوع فيه و لتحوّل دليلاً بعد اَن كان مدلولاً عليه» «حركت و سكون در او راه ندارد. و چگونه مى تواند در او راه داشته باشد چيزى كه خودش
پديد آورده است؟ و چگونه ممكن است بر او چيره و حاكم شود آنچه كه خودش آفريده است؟
اگر چنان شود، ذاتش جزءپذير شود و از ازليّت بيرون رود، و پيش و پس پيدا كند، و نقص در او راه يابد، و خلاصه نشانه مخلوق در او ديده شود و خود دليل بر خالق گردد»
خلاصه استدلال اين است كه طور مخلوق با طور خالق دو تا است و حكم اين غير حكم آن است. اين استدلال بر حسب اصطلاح اهل منطق، خلف ناميده مى شود و بسيار متقن است. همه سخن به آيه كريمه «ليس كمثله شى ء» برمى گردد و اصل اين سخن، فطرى و ضرورى است كه:
اگر بنا است خالقى در كار باشد (كه البته هست)، بايد حكم او غير حكم مخلوقات و سنخ او غير سنخ ممكنات باشد.
2 ـ در خطبه 87 (خطبه اَشباح) مى فرمايد:
«الحمدلله الذى لا يفرُه المنعُ والجمود، ولا يكديه الاعطاء و الجود. اذ كل معطٍ منتقص سواه، و كل مانع مذموم ما خلاه. و هو المنّان بفوائد النّعم و عوائد المزيد والقسم. عياله الخلق، ضمن ارزاقهم و قدّر أقواتهم. و نهج سبيل الراغبين اليه والطالبين ما لديه. و ليس بما سُئِل بأجود منه بما لم يُسأل» «سپاس خداى را كه ندادن و نبخشيدن، موجب فزونى داراى اش نمى گردد و عطاء و بخشش كردن، او را به مشكل نمى افكند، زيرا هر بخشنده غير او، كاستى مى يابد و هر خوددارى كننده از عطاء جز او، مذموم و نكوهيده است.
و او است مرحمت كننده فائده ها و سودهاى نعمت ها. نان خورهاى او آفريدگانند، روزى ايشان را به عهده گرفته و غذاى هريك را معيّن فرموده است و راه را براى راغبان و طالبان به