روايت بصيرت دارد.
31. اگر از راوى حديث، تعبير به «فقيهى از فقهاى ما» بشود، اين تعبير بدون ترديد، دلالت بر جلالت شخص مورد نظر مىكند و بسا كه دلالت بر وثاقت او كند؛ مخصوصا كه در كتاب من لايحضره الفقيه، در مورد پذيرش احاديث شرط عدالت مطرح است و عبارت نجاشى درباره «اسماعيلبن عبدالخالق» به همين نكته مذكور، دلالت مىكند.
شبيه به قول فوق، تعبير فقيه از راوى است. همچنين تعبير علماى رجال از كسى كه بگويند فلانى فاضل ديندارى است.
همچنين تعبير: فلانى از ديگران موجّهتر است؛ در حالى كه آن ديگران ثقه و موجّه باشند. نيز تعبير صادقتر از فلانى يا موثّقتر از ديگرى، كه همه اين تعابير دلالت بر توثيق شخص اوّل مىكند.
32. يكى ديگر از مرجّحات، توثيق ابنفضّال و ابنعقده است و ثبوت عدالت براى كسى، از باب امارات اجتهادى ممكن مىگردد. بدين جهت است كه علّامه مجلسى رحمهالله بدان حكم كرده و علماى رجال بر آن اعتماد كردهاند؛ همان گونه كه بر شخص مطّلع و بصير پنهان نيست.
و امّا اگر ابن نمير و امثال او كسى را توثيق كنند، از اين توثيق، فقط مىتوان اهمّيّت راوى را از توجّه علماى رجال بدو، فهميد و درك كرد و اين دليل بر وثاقت او نيست.
33. يكى ديگر از ترجيحات آن است كه روايت ثقه، از گروهى باشد يا از دو نفر، بيشتر باشد و واحد نباشد يا كه از شيوخ نقل كند. زيرا اگر بداند در بين آنان ثقه هست يا حتّى بدان گمان برد، حديث صحيح خواهد بود و الّا بسا كه از احاديث صحيحى شمرده شود. البتّه در مورد اخير ظاهرا و به حسب گمان، صحيح شمرده مىشود و نمىتوان آن را صحيح واقعى به شمار آورد.
34. يكى ديگر از ترجيحات آن است كه محمّدبن احمدبن يحيى از او (از آن