راوى) روايت كند و اين راوى از كسانى كه علماى قم او را استثناء كرده باشند، نباشد. اين حالت به عدالت و صحّت حديث راوى، شهادت مىدهد و برخى محقّقان ما از جمله سيّد داماد رحمهالله و صاحب ذخيره بر اين اعتقاد و باورند.
همين صورت درباره استثناى آنان، نسبت به غير محمّدبن احمد، جارى است.همين طور مثل استثناء روايت محمّدبن عيسى نسبت به يونس. اين استثناء دليل بر آن است كه اسماعيلبن مرار و صالحبن سندى مقبول الرواية هستند.
35. يكى ديگر از مرجّحات آن است كه شخص مهمّى، كسى را با تعبيرى شبيه «رضوان اللّه عليه» يا «رحمة اللّه عليه» ياد كند ومخفى نماند كه اين گونه تعبير، اماره حُسن و نيكى راوى است.
36. يكى از مرجّحات آن است كه شخص ثقه بگويد: ثقهاى مرا حديث گفت. زيرا به وثاقت وى ظنّ پيدا شده است. در اين صورت، عدم معرفت وى و احتمال ضعيف بودنش نزد ما، آسيبى به عدم پذيرش حديث راوى وارد نمىسازد؛ چرا كه اين آسيب خلاف اصل و ظاهر است.
37. ديگرى از مرجّحات آن است كه شخص مورد وثوق ما بگويد: او را جز شخصى ثقه نمىدانم، محقّق بزرگوار، شيخ محمّد گفته است: علماى ما به ظاهر اين سخن، به حديث راوى عمل مىكنند و بنا را بر صحّت وى مىگذارند. آن گاه خود وى به اين سخن اعتراض كرده كه ظنّ، حجّيّت ندارد؛ مگر آنكه در برابر آن اجماعى باشد و آن را در اين مقام، در نهايت بُعد دانسته است؛ و البتّه فساد اعتراض گفتار او بعد از درك آنچه ما سابقا بدان اشاره كردهايم، كاملاً روشن و آشكار است.
38. يكى ديگر از مرجّحات آن است كه راوى حديث، از كسانى باشد كه شيخ طوسى در كتاب عدّة الاصول خود ادعا كرده باشد كه، با وجود سنّى بودن اين دسته راويان، شيعه به رواياتى كه اينان نقل كردهاند، اتّفاق كردهاند و آن روايت را درست دانستهاند. اينان عبارتاند از: سكونى، حفصبن غياث، غياثبن كلوب،