آنان عليهم السلام در تفسير و علوم قرآنى، بيش از ديگران است.
همه اينها نيز به معناى قائل شدن به تحريف نيست. كلينى جمع كننده روايات و دايرة المعارف نويس رواياتى است و رواياتى را كه به استناد آنها اطمينان دارد، نقل مىكند. اين به معناى ايمان داشتن به همه محتواى آنها نيست؛ به ويژه آنكه چنين رواياتى را در باب «النوادر» آورده كه آن را مشمول فرموده امام على عليه السلام مىسازد كه فرمود: «نادر و استثنايى را به كنارى بگذار.» از آن مهمتر، اين روايات، نه بر تحريف كه بر اختلاف در تعيين آيات يا بنا بر روايت ديگرى كه كلينى نقل كرده، به تحريف معنوى يا به اختلاف در ترتيب آيات و جز آن، دلالت دارد.
ولى «تكفير» موضوعى است كه «شيخ محمّد ابوزهرة» در اطلاق آن به «مرحوم كلينى» شتابزدگى به خرج داده و در واقع به او ستم روا داشته است. استاد بزرگوار ما سيّد محمّدتقى حكيم اين موضوع را مورد بررسى قرار داده مىگويد: «نقل اين احاديث در بخش روايات استثنايى و نادر و تعارض آنها با روايات نقل شده ديگر وى و لزوم مطرح ساختن آنها به لحاظ شيوهاى كه براى خود در نظر گرفته است و نيز عدم ملازمت ايمان به صدور چنين روايتى ـ اگر چنين ايمانى وجود داشته باشد ـ و ايمان به محتواى آنها، همه و همه، موجب ردّ قطعى چنين اخبار و روايات و ايمان وى به عدم تحريف است. گو اينكه اگر او قائل به تحريف بود، دعوى شيخ كاشف الغطاء و ديگران در اجماع اماميّه بر عدم تحريف ـ در حالى كه معمولاً نمىتوان شيخ كلينى را ناديده گرفت ـ درست نبود.» (1: ص111)
ولى مجدّدا تكرار مىكنم كه در «الكافى» روايتى وجود ندارد كه آشكارا تحريف قرآن از آن برداشت شود. آنچه باعث اين توهّم شده، نقل چنين رواياتى در «نوادر» است و بنابراين او از اين تهمت مبرّا و عامل نشر قرآن و شكلدهىِ قرآنى و منحصر به فرد انسانهاست.