فَسوفَ يَأتي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ. (مائده (5) / 45)
اينكه مطابق آيه فوق خداى متعال به قومى محبّت دارد، دليل بر آن است كه نسبت به اقوام ديگر بُغض دارد.
و نيز مىفرمايد:
لَقَد رَضِيَ اللّهُ عَنِ المؤمنينَ. (فتح (48) / 18)
مطابق آيه فوق، خداى متعال از مؤمنان راضى و خشنود است. معلوم مىشود از كفّار و مشركان و منافقان، خشمگين است.
با توجّه به ضابطه فوق، معلوم مىشود كه در صفات ذات، اتّصاف به دو طرف ضد، جايز نيست. خداوند متعال، عالم، قادر، حىّ، سميع و بصير است؛ نه جاهل، عاجز، مرده، كر و كور.
شارح بارع كافى، علّامه مجلسى، در ذيل مطالبى كه از كلينى نقل شد، مىگويد: «اين تحقيق از مصنّف است و از تتمّه خبر نيست. غرض او فرق ميان صفات ذات و صفات فعل است.» (12: ج 2، 22)
او در تبيين مقصود كلينى مىگويد: «هر صفتى وجودى كه داراى مقابلى وجودى است، از صفات افعال است، نه از صفات ذات؛ زيرا صفات ذات، همه عين ذاتاند و ذات را ضدّى نيست. آن گاه مطلب را در ضمن مثالهايى توضيح داد و معلوم كرد كه اتّصاف به دو صفت ذاتى متقابل، محال است.» (همان)
كلينى مىگويد: اگر محبّت از صفات ذات باشد، بغض ناقض آن است؛ بنابراين، ناگزير بايد از صفات فعل باشد؛ ولى علم و قدرت از صفات ذات است و اتّصاف ذات به مقابل آنها جايز نيست؛ چرا كه او از سفاهت و خطا و جهل و عجز و ذلّت، منزّه است؛ ولى مىتوان گفت: او بنده مطيع را دوست مىدارد و بنده عاصى را دشمن مىدارد. او نسبت به نيكان موالات و نسبت به بدان معادات دارد. او از برخى خشنود و از برخى خشمگين است.