نيست در همه صفات فعل، ذات واجب به هر دو طرف ضد، اتّصاف يابد. در مثالهايى از قبيل: رحم و غضب، مغفرت و عذاب، واحياء و اماته، چنين است.
ولى در مورد صفت كلام ـ كه به نظر او از صفات فعل است ـ اتّصاف ذات واجب به ضدّ آن، روا نيست. او معتقد است كه تعريف كلينى صحيح است، ولى جامع نيست؛ از اين رو، صفات ذات را ازلى و صفات فعل را حادث شمرده است. (10: ج2، ص 465)
هر چند بناى اين نوشتار بر نقد سخن كلينى نيست، ولى با توجّه به اينكه قاضى سعيد باب نقد را گشوده و با توجّه به اينكه در اين مقال، كلام علّامه مجلسى مورد نقد قرار گرفته است، جا دارد در بعضى از مثالهايى كه كلينى ذكر كرده است، خدشه كنيم. او معتقد است كه صفت جود و صفت غفران و ضدّ آنها متعلّق قدرت نيستند و بنابراين، هر دو از صفات ذاتاند؛ حال آنكه طبق بيان خود او، جايز است گفته شود: خداوند جود كرد و خداوند جود نكرد و نيز جايز است گفته شود: خداوند بندهاى را مشمول مغفرت قرار داد و خداوند، بندهاى را مشمول مغفرت قرار نداد.
چون خدا خواهد كه غفّارى كندميل بنده جانب زارى كند
قرآن كريم مىگويد:
يغفِرُ لِمَن يَشآءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشآءُ. (بقره (2) / 284)
هر كه را بخواهد، مىآمرزد و هر كه را بخواهد، عذاب مىكند.
و مىفرمايد:
وَاللّهُ يَقبِضُ و يَبسُطُ وَ إلَيهِ تُرجَعُون. (بقره (2) / 245)
خداوند قبض مىكند و گشايش مىدهد و به سوى او باز گردانده مىشويد.
و نيز مىفرمايد:
و أمّا إذا ما ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَليه رِزقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ. (فجر (89) / 16)
و امّا هنگامى كه خداوند انسان را در معرض آزمون قرار دهد و رزقش را كم كند، مىگويد: پروردگارم مرا خوار كرده است.