سلطنت خدا بر بندگان خود مىباشد و (امامت) همان ملك عظيم است؛ بدان جهت كه از سوى مالك حقيقى تمليك مىشود. در نتيجه اطاعت از امامان، اطاعت از خداى عزّوجلّ است و سرپيچى از دستورات ايشان، نافرمانىِ خداى عزّوجلّ مىباشد... (37: ص 3 ـ 22)
ايشان با توجّه به آيات و رواياتى كه در كتاب خود آورده، امامت الاهى را به مولويّت، سلطنت، حقّ امر و نهى و مقام فرض الطاعه از سوى خداى تعالى معنا كرده است.
6ـ5) نظر آيت اللّه محمّدباقر ملكى ميانجى
آيتاللّه ملكى ميانجى در تفسير مناهج البيان ذيل آيه امامت حضرت ابراهيم عليه السلام مىنويسد:
«تو را براى مردم امام قرار دادم» يعنى (مقامى) براى تو جعل كردم كه در تمام آنچه بدان امر يا از آن نهى مىكنى و همچنين در همه آنچه از شئون دينى كه انجام مىدهى يا ترك مىكنى، از تو تبعيّت و به تو اقتدا شود. و جايز نيست اين (مقام) به رسالت تفسير شود... زيرا نه مفهوم نبوّت و رسالت با امامت مناسبت دارد و نه مصداق آن. (36: ج 1، ص 343) ۱
مرحوم آيت اللّه ملكى قول فخر رازى را مبنى بر انطباق امامت بر نبوّت و رسالت آورده و در نقد اين سخن، به تفصيل، تفاوت نبوّت و رسالت را با مقام امامت، تبيين كرده، جعل امامت براى حضرت ابراهيم عليه السلام را تمليك حقِّ امر و نهى و قبض و بسط به ايشان تفسير كرده است. به نظر ايشان، وجوب تبعيّت از حضرت ابراهيم عليه السلام و مقام فرض الطاعه حضرتش، به سبب جعل الاهى و از باب وجوب اطاعت از كسى است كه از ناحيه خداى سبحانه داراى حقّ امر و نهى شده است. (نك: 36: ج 1، ص
1.روشن است كه مراد از مصداق در اينجا شخص نيست و بيان فوق قرينه است بر اينكه مرحوم آيت اللّه ملكى ميانجى براى مقام امامت و نبوّت، حقيقى جدا از يكديگر قائل است و مراد ايشان از مصداق نيز حقيقت مقام امامت است كه با نبوّت و رسالت تباين دارد.