>

119
مثلث ايمان

محبّت

محبّت در زبان عربي، از ريشه «حُب» و به لحاظ لغوي، به معناي کشش و تمايل دروني آدمي به چيزي يا کسي (انصاري، بي تا). منظور از محبّت به خدا، اين است كه فرد، به دليل علاقه به خداوند و ذات واجب الوجودي‌اش، از اوامر و نواهي خداوند (يعني موضوع محبّت خود)، پيروي مي‌كند. بدين ترتيب، در اين بُعد، فرد، نگاهي به پيامدهاي عمل خود ندارد، و يا اين كه حداقل پيامدي «عيني» و يا شايد «مادي» و در واقع «فردي» از عمل خود را انتظار ندارد. در مقايسه با دو بُعد قبل، مي‌توان گفت در حالي كه در دو بُعد «ترس» و «نياز»، فرد، به دنبال به دست آوردن منفعتي شخصي در رابطه خود با خداست، در بُعد «محبّت»، فرد، به دنبال به دست آوردن رضايت موضوع علاقه و محبّت (عشق) خود (يعني ديگري) است.
اريک فرام (1367 ش) تأكيد مي‌كند كه «عشق، در درجه اوّل، نثار كردن است، نه گرفتن» (ص 39). در توضيح اين مطلب، اين پرسشِ به ظاهر ساده را مطرح مي‌كند كه: ايثار چيست؟ و در پاسخ به اشتباه عاميانه در اين زمينه، اشاره مي‌كند كه ايثار را با چشم‌پوشي، محروم شدن و قرباني كردن، مترادف مي‌دانند؛ برداشتي كه مربوط به شخصيت‌هاي رشدنايافته و نگاه‌هاي كاسب‌كارانه است؛ امّا برعكس، براي شخصيت‌هاي رشديافته و بارور، ايثار، بالاترين و بهترين تجلّيگاه قدرت و لياقت آدمي است. به هنگام ايثار است كه شخص، قدرت خود، غناي خود و توانايي خود را تجربه مي‌كند و به همين دليل هم، «ايثار، از گرفتن، شادي‌بخش‌تر است» (فرام، 1367 ش، ص 40). بدين ترتيب، بُعد محبّت، در واقع، از سطحي كمتر عيني و جسماني و شخصي، و سطحي بيشتر رواني، عاطفي، و فراشخصي برخوردار است.
پرسشي که پيش از ادامه بحث بايد به آن پاسخ داده شود، اين است که: عامل برانگيختن محبّت چيست؟ و به تعبير ديگر، چه چيزي سبب برانگيخته شدن محبّت به خدا در وجود انسان مي‌شود و او را به تلاش و تکاپو وادار مي‌کند؟ ريشه اين محبّت به خدا چيست و از کجا و چگونه به وجود مي‌آيد؟ بر اساس آنچه از روايات استفاده مي‌شود، «احسان» و «انعام»، عوامل برانگيخته شدن محبّت در وجود انسان‌اند. مطابق روايات، به عنوان يک قاعده کلّي، وقتي انسان به احسان و انعامي


مثلث ايمان
118

با طلب کردن، برابر است، همان گونه که خوف، با گريختن، مساوي است.1 امام علي عليه السلام نيز در مورد مشابهي مي‌فرمايد: «به گمان خود، مدّعي است که به خدا اميدوار است. به خداي بزرگ قسم دروغ مي‌گويد! پس چرا اميدواري او در کردارش آشکار نمي‌شود؟ زيرا هر که اميدوار است، اميد او در کردارش آشکار مي‌شود».2
در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام نيز تأکيد شده است که اميد واقعي، آن است که اعمال و رفتار انسان، مطابق آن شکل گيرد.3 از مجموع اين احاديث مي‌توان دريافت که رجا، موجب تحرّک انسان مي‌شود و او را به عمل وا مي‌دارد.
اين نکته، در بيان امام خميني (1378 ش) در تفسير سوره مبارک حمد نيز مورد تأکيد قرار گرفته است: «اين اسم رحمت ... اسمي است که حق تعالي، بيشتر، خود را به آن معرفي فرموده و در هر يک از سُوَر قرآنيه، آن را تکرار فرموده تا دلبستگي بندگان به رحمت واسعه آن ذات مقدّس، روزافزون شود و دلبستگي به رحمت حق، منشأ تربيت نفوس و نرم شدن قلوب قاسيه شود. با هيچ چيز، مثل بسط رحمت و رأفت و طرح دوستي و مودّت، نمي‌توان دل مردم را به دست آورد» (ص 23).
روشن است كه نياز به خدا هم در افراد مختلف، ماهيت‌ها و درجات گوناگوني دارد كه در بخش‌هاي بعديِ اين نوشتار، مورد بحث قرار خواهند گرفت.

1.هَؤُلاءِ قَوْمٌ يتَرَجَّحُونَ فِي الْأمَانِي کذَبُوا لَيسُوا بِراجِينَ، إنَّ مَنْ رَجَا شَيئاً طَلَبَه وَمَنْ خَافَ مِنْ شَيءٍ هَرَبَ مِنْهُ؛ اينها مردماني هستند كه در آرزوها و خيالات خود غرق‌اند. دروغ مي‌گويند. آنها اميدوار نيستند؛ زيرا هر كه به چيزي اميد داشته باشد، در طلب آن مي‌كوشد و هر كه از چيزي بترسد، از آن مي‌گريزد ( الکافي، ج۲، ص۶۸، ح۵، به نقل از: محمّدي ري‌شهري، ۱۳۷۸ ش، ح ۶۹۴۹).

2.. يدَّعِي بِزَعْمِهِ أنَّهُ يرْجُو اللهَ، کذَبَ وَالعَظِيمِ! ما بَالُهُ لا يتَبَيَّنُ رَجاؤُهُ فِي عَمَلِهِ؟! فَکلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ (نهج البلاغه، خطبۀ ۱۶۰، به نقل از: محمّدي ري‌شهري، ۱۳۷۸ ش، ح ۶۹۴۸).

3.. لا يکونُ العَبْدُ مُؤمِناً حَتَّي يکونَ خائِفاً راجِياً، وَلا يکونُ خائِفاً راجِياً حَتَّي يکونَ عَامِلاً لِمَا يخَافُ وَيرْجُو؛ بندۀ مومن نيست مگر آن كه خائف و اميداور باشد و خائف و اميدوار نمي‌تواند باشد، مگر آن كه نسبت به آن چيزي كه از آن مي‌ترسد و به آن چيزي كه اميد دارد، عمل نمايد ( الکافي، ج۲، ص۷۱، ح۱۱؛ تحف العقول، ص۳۶۹، به نقل از: محمّدي ري‌شهري، ۱۳۷۸ ش، ح ۵۲۱۵).

  • نام منبع :
    مثلث ايمان
تعداد بازدید : 135776
صفحه از 246
پرینت  ارسال به