>

31
مثلث ايمان

مقدّمه

نگاهي اجمالي به بازخوردها و ديدگاه‌هاي روان‌شناسان برجسته نشان مي‌دهد که حداقل در سطح نظام‌هاي بزرگ، روان‌شناسان نسبت به دين، ديدگاه خوشبينانه‌اي ارائه نکرده‌اند. شايد بتوان به درستي ادّعا کرد که رابطه بين روان‌شناسي و دين، با نوعي بدبيني و بي‌اعتمادي، رقابت و سوءتفاهم همراه بوده است، و اين کيفيت از رابطه، در عمل، به نوعي دورانديشي و احتياط و حتّي دوري از يکديگر نيز منجر شده است.
برخوردهاي اوّليه روان‌شناسان با دين، عمدتاً منفي بوده است. بسياري از روان‌تحليلگران، تحت تأثير نظريه فرويد، دين را فعاليتي غير منطقي، کودکانه و روان‌آزرده قلمداد مي‌کردند؛ توهّمي که با طلوع علم، غروب خواهد کرد (آرژيل، 2000). براي آليس و روان‌شناسانِ شناختي، هرگونه باور ديني، غير منطقي و ناپخته است و راه رسيدن به کمال مطلوب، سلامت و خوب بودن، انکار وجود خداست (جان‌بزرگي، 1378 ش). رفتاري‌نگرها نيز با رويکردي تهاجمي به دين، آن را به عنوان فرايندي که بر اساس پاداش‌هاي داده شده به انسان، ياد گرفته شده است، تلقي مي‌کردند (آرژيل، 2000). اگرچه در چارچوب مفاهيم و موضوعاتي که روان‌شناسان انسان‌گرا و هستي‌گرا به کار مي‌بَرند، توازي و همخواني بيشتري با اديان مشاهده مي‌شود، با اين حال، اين گروه هم اغلب تمايلي به توجّه به وجود متعالي نشان نداده‌اند. در واقع، بسياري از آنها اصولاً افرادي مذهبي نبودند و به ماوراء الطبيعه، اعتقادي نداشتند (جان‌بزرگي، 1378 ش).
شايد بتوان اين برداشت‌ها را ـ که البته کمتر هم مبتني بر پژوهش‌هاي علمي و تجربي ارائه مي‌شدند ـ حداقل جزئاً، به فلسفه‌هاي غالب در آن زمان، حرکت


مثلث ايمان
30
  • نام منبع :
    مثلث ايمان
تعداد بازدید : 134988
صفحه از 246
پرینت  ارسال به