>

43
مثلث ايمان

جمله آيين‌هاي مهم و کهن مادرانه، چندان توجّهي نداشت. از اين رو، آراي فرويد در باب کارکردهاي فردي و اجتماعي دين، تنگ‌نظرانه بود. مطالعات خودِ ساتي (1932، 1935 م، به نقل از وولف، 1386 ش) در باره دين، شايان توجّه است، نه تنها از آن رو که وي در اين مطالعات به مادر ـ الهه نيز عنايت کرده است؛ بلکه از اين جهت که به ارزش مثبت و درماني دين، بويژه در سنّت مسيحي، توجّه بيشتري نشان داده است.
ساتي (1935 م، به نقل از وولف، 1386 ش) مي‌نويسد: «به عبارت بهتر، دين ـ که مانند بيماري رواني، از ناخشنودي‌هاي دوران رشد و بويژه اثر دوري از دوره کودکي پديد مي‌آيد ـ ، در شکل‌هاي برتر خود، ما را ياري مي‌دهد تا ارتباطات مؤثّر خود را با ديگران بهتر کنيم (يعني امري اخلاقي است)». بنا بر اين، در تقابل مشخّص با خودنگري و درماندگي بيمار رواني، دين، ملاحظات خود را در قالب نهادهاي اجتماعي و پيکره‌اي از سنّت مورد احترام، بيان مي‌کند. دين، در واقع، نوعي نظام روان‌درماني است. در عين حال، به همان اندازه که به فرياد کساني مي‌رسد که بيش از همه به کمک (رستگاري) نياز دارند، به چنگ روان‌آزردگان هم مي‌افتد. به نظر ساتي، اين آسيب‌پذيري، بويژه در مراحل گذار از رشد مذهبي تاريخي، آشکار است (وولف، 1386 ش).

گانتريپ: نياز به رابطه شخصي

گانتريپ (1969 م، به نقل از وولف، 1386 ش) همراه با ديگر نظريه‌پردازان روابط موضوعي، معتقد است که همه انسان‌ها به شدّت نيازمند هستند که بتوانند در شرايط کاملاً شخصي، با محيطي رابطه داشته باشند که احساس کنند سخاوتمندانه با آنها رابطه دارد. در قلمرو ارتباطات انساني، اين نيازِ اساسي، از اوّلين سال‌هاي زندگي به بعد، به خوبي برآورده نمي‌شود و حالتي از اضطراب دائمي به وجود مي‌آوََرَد. در اين حال، راه حل معمول، انکار اسکيزوئيديِ خودِ اين نياز اساسي است. شخص از اين راه تا حد امکان، عملاً از روابط انساني کناره مي‌گيرد و بدين گونه، به جهان درونيِ اشيايِ بدي که دروني شده‌اند، باز مي‌گردد. وقتي شخص،


مثلث ايمان
42

اُديپ ـ که فرويد آنها را همگاني مي‌پنداشت ـ ، عمدتاً حاصل منظومه‌هاي خاصي از پوياييِ خانوادگي و به نوبه خود، حاصل شرايط فرهنگي رايج است.
به جاي ليبيدوي کور و پايداري‌اي که فرويد تصوّر مي‌کند، ساتي، از نياز فطري به همنشيني، سخن مي‌گويد که با کنجکاوي يا علاقه هدايت نشده، همراه است. ساتي به جاي آن که پرخاشگري را انگيزه مستقلي براي تخريب و نابود کردن خود در نظر بگيرد، خشم يا غضب را پاسخي به ردّ عشق مي‌داند؛ تلاشي که آدمي براي حفظ خود از انزوا و بازگرداندن ارتباطِ از دست رفته انجام مي‌دهد. ساتي، نه تنها بر اساس شواهد باليني، بلکه بر مبناي قوم‌شناسي و رفتار جانوري، با نظريه پدرسالارانه و ضدّ مادين فرويد مخالفت مي‌کند و براي مادر، همان اهميّت اجتماعي را قائل مي‌شود که فرويد به پدر نسبت مي‌داد.
ساتي معتقد است که اين، مادر است که به يمن کارکردهاي جسماني خود، موضوع نخستين رابطه عاطفي قرار مي‌گيرد و از مرحله ابتدايي «منِ آيينه‌ايِ کودکانه» پديد مي‌آيد؛ مرحله‌اي که طي آن، کودک، تفاوتي ميان خود و ديگران قائل نيست. بنا بر اين، مادر است که نقش آغازين دارد، نه پدر، و همه حسادت‌ها ـ چنان که خواهيم ديد ـ ، در حول مادر گرد مي‌آيند.
به گفته ساتي، اين پيوند عشق، از شور جنسي نشئت نمي‌گيرد؛ بلکه ريشه در نوعي ظرافت و همدليِ روحي دارد که واسطه آن در آغاز نوازش‌هاي مادر و رضايت از خوراکي است که او تأمين مي‌کند. چيزهايي که آدمي، بعداً به آنها علاقه‌مند مي‌شود، جايگزين‌هاي نمادين عشق به مادر نيستند که سرکوب و دگرگون شده باشند؛ بلکه از دنياي مهر و شفقتي نشئت مي‌گيرند که کودک با مادر خويش، در آن سهيم بوده است. به نظر ساتي (1935 م، به نقل از وولف، 1386 ش)، همه فعّاليت‌هاي بعديِ اجتماعي، از جمله: هنر، علم و دين، کوششي است در راه اعاده يا يافتن جايگزيني براي عشق مادر که انسان، آن را در کودکي، پشت سر نهاده است.
از ميان اين فعّاليت‌ها، دين، بيش از همه، مورد توجّه ساتي بود. به نظر ساتي، فرويد ـ که دين را در قالب عقده اُديپ تفسير مي‌کرد ـ ، به گوناگوني مذاهب و از

  • نام منبع :
    مثلث ايمان
تعداد بازدید : 135762
صفحه از 246
پرینت  ارسال به