>

47
مثلث ايمان

يونگ، نکات بسياري در مورد مسيحيت و اديان شرق عنوان کرد. او تحت تأثير عقايد غير غربي بود و سعي داشت مشترکاتي بين شرق و غرب، پيدا کند. يونگ، در انجام دادن اين کار از آنچه آن را تجربه مي‌ناميم، تصوّر بسيار وسيعي داشت. به عقيده يونگ، حتّي اگر يک نفر چيزي را تجربه کند، آن تجربه، يک مشاهده تجربي محسوب مي‌شود، در حالي که بسياري از محقّقان معاصر، آن را يک مشاهده تجربي نمي‌دانند. به همين دليل، در روان‌شناسي دين، تحقيقات اندکي بر اساس نظر يونگ، به انجام رسيده است (آرژيل، 2000م).
يونگ، زمينه مشترک روان‌شناسي و دين را از مسير ناهشيار به هشيار، و وحدت آن دو را در نفس، منفصل مي‌داند. الگوهاي نمادين در سطح ناهشيار جمعي وجود دارند و مدل‌هاي بنياديني براي شعاير، عقيده، تشبيهات و کنايات ديني عرضه مي‌دارند. در اين نکته، ترديدي نيست که در ميان همه پيشتازان اوّليه روان‌شناسي ضمير ناهشيار، هيچ کدام به اندازه يونگ چنين تأثير مثبت و نيرومندي بر مطالعات ديني نگذاشته بود (الياده، 1372 ش). اين بدان معناست که خداگرايي از ديدگاه يونگ، از مبدأ ضمير ناهشيار سرچشمه مي‌گيرد، نه آنچه ما در ناهشيار مي‌يابيم که مساوي خدا باشد و يا جاي او را بگيرد؛ بلکه ضمير ناهشيار، واسطه‌اي است که تجربه مذهبي، از آن سرچشمه مي‌گيرد؛ امّا يونگ نمي‌گويد که اين تجربه مذهبي، چگونه در ناهشيار وارد مي‌شود؛ وي معتقد است که علّت اين امر، در وراي دانش انساني است (استرانک،۱ 1989 م).
يونگ مي‌گويد: روح يا جان آدمي، فطرتاً کارکرد ديني دارد. نمونه‌هاي کارکرد ديني در انسان، چنان فوق العاده و غيرعادي و مختصّاتش چنان متفاوت از ديگر کارهاي بشري است که به هيچ روي نمي‌توان دين را به ديگر فعّاليت‌هاي انساني، کاهش داد. آنچه معنوي و روحاني است، به صورت کشاننده‌اي در روان آدمي، نمود پيدا مي‌کند که از کشاننده ديگري پديد نيامده و خود اصيل است (آذربايجاني، 1382 ش).

1.. Strunk.


مثلث ايمان
46

بسياري از اديان، خداوند را کمال مطلق و قادر متعال مي‌دانند و از انسان‌ها نيز مي‌خواهند که کامل باشند. اگر ما به کماله دست يابيم، با خداوند يکي مي‌شويم و از طريق همانندجويي با او، نقص و احساس کهتري خود را جبران مي‌کنيم. آدلر، به اين بحث که خداوند وجود دارد يا خير، علاقه ندارد؛ بلکه براي او اين مهم است که خداوند، برانگيزاننده است و انسان‌ها را به عمله تحريک مي‌کند و اين اعمال براي ما و ديگران، نتايج واقعي به همراه دارد.
به نظر او، عقيده ما در مورد خداوند، مهم است؛ زيرا اين عقيده، اهداف و جهت تعاملات اجتماعيِ ما را تعيين مي‌کند. وي اعتقاد دارد که ديد ما از خداوند، از موجودي که عيني و مشخّص بوده، به موجودي که عمومي‌تر است، تغيير کرده و اين، يک ادراک غيرمؤثّر نسبي از خداست؛ چون به قدري عمومي است که براي هدايت يک حسّ قويِ جهتدار و هدفمند، شکست مي‌خورَد (نلسون، 1990 م).
همچنين آدلر، معتقد است که دين، به دليل تأثير زيادي که بر محيط اجتماعي ما دارد، حائز اهميت بوده و به عنوان يک حرکت اجتماعي قوي، عمل مي‌کند. دين در مقايسه با علوم، پيشرفته‌تر است؛ زيرا مردم را به صورت فعّال بر مي‌انگيزد. طبق نظر آدلر، زماني دين و علم از ديد مردم، يکسان خواهند بود که علم، همان شور و اشتياق دين را پيدا کند و بهزيستيِ همه اعضاي جامعه را تأمين کند (نيلسن، 2000 م).

يونگ: دين، به عنوان يک ديرينه‌ريخت

زماني که يونگ، در مورد اهميت مسائل جنسي و روحانيت در تحوّل رواني انسان، با فرويد، اختلاف عقيده پيدا کرد، از مکتب او جدا شد. يونگ، به تأثير متقابل ارزش‌هاي هشيار و ناهشيار، توجّه داشت. او به دو نوع ناهشيار، معتقد بود: ناهشيار شخصي و ناهشيار جمعي. ناهشيار شخصي، مربوط به چيزهايي در مورد خود شخص است که علاقه‌مند به فراموش کردن آنهاست. ناهشيار جمعي، به وقايعي مربوط است که همه انسان‌ها در آنه مشترک هستند و آن، ميراث مشترک بشريت است، مثلاً تصوّر ديرينه‌ريخت‌ها به عنوان قهرمان اسطوره‌اي که در همه فرهنگ‌ها وجود دارد. ديرينه‌ريخت‌ها در نظر يونگ، مانند آن چيزهايي هستند که به عنوان خدا تصوّر مي‌کنيم؛ زيرا آنها خارج از «من» انسان هستند (آرژيل، 2000م).

  • نام منبع :
    مثلث ايمان
تعداد بازدید : 135003
صفحه از 246
پرینت  ارسال به