>

51
مثلث ايمان

طبق نظر آلپورت، افرادي با جهتگيريِ مذهبيِ دروني، با دينشان زندگي مي‌کنند و حقيقتاً به آن معتقد هستند. در مقابل، افرادي با جهتگيريِ مذهبيِ بيروني، دينشان را مورد استفاده قرار داده و تا آن جا بدان متعهّد‌ند که به حالشان مفيد باشد. بدين ترتيب، اشخاصي با جهتگيري درونيِ ديني، انگيزه‌هاي اصلي خود را در خودِ دين مي‌يابند و انگيزه‌هاي ديگر، هر قدر هم قوي باشند، نسبت به اين انگيزه، ارزش کمتري دارند. اين گونه افراد، به اين باور رسيده‌اند که رفتار و باور ديني، نشئت گرفته از اعتقاد قلبي است و از آن جا که آموزه‌هاي مذهبي را دروني کرده‌اند، مي‌توانند اعتقادات مختلف ديگران را نيز تحمّل کنند.
در مقابل، ارزش‌هاي فرد با جهتگيريِ بيروني، اغلبه ابزاري و منفعت‌طلبانه است. اين اشخاص، به دليل ايجاد امنيت و آرامش، براي توجيه خود و ايجاد روابط اجتماعيِ مورد خواسته خود، به سوي مذهب مي‌روند و يا به عبارت ديگر، نمايشي از رفتار مذهبي از خود نشان مي‌دهند تا به منافع خودخواهانه خويش دست يابند (ونتيس، 1995 م). گورساچ۱ (1984 م، به نقل از ونتيس، 1995 م)، مقياس آلپورت را مخلوطي از نگرش‌ها، اعتقادات، ارزش‌ها و رفتار‌ها در نظرگرفت.
جهتگيري ديني توسط آلپورت، راس و باتسون۲ (19756 م، به نقل از داناهو،۳ 1985 م) گسترش يافت. باتسون، معتقد بود که جهتگيري دينيِ دروني، فاقد يکي از ويژگي‌هاي اساسي‌اي است که آلپورت، پيش از اين، به ايمانِ رشديافته نسبت داده بود، و آن، ذهن باز و انعطاف‌پذير براي جستجو و درک حقيقت است. وي سه جهتگيريِ ديني را براي اين رويکردِ جستجوگرانه،۴ پيشنهاد کرد: دين، به عنوان ابزار،۵ هدف،۶ و جستجو.۷ باتسون، معتقد بود که آلپورت، به تدريج از هدف اصليِ تقسيم دينداري به ابعاد گوناگون و جدا نمودن دينداران حقيقي۸ و يا رشديافته از دينداران سطحي، دور افتاده است.

1.. Goursch.

2.. Batson.

3.. Danuhue.

4.. questioning approach.

5.. Means.

6.. End.

7.. Quest.

8.. mature.


مثلث ايمان
50

آساجيولي

روبرتو آساجيولي نيز يکي از روانه تحليلگراني است که تجارب ديني را در شکلي بسيار متفاوت از فرويد، تفسير کرد. در حالي که فرويد، خودش را به عنوان « يهوديِ شکّاکِ مطرود خدا» مي‌دانست که عميقاً به دين، بي اعتقاد بود، آساجيولي، اساساً براي معنويت، اهميت قائل بود. او ساختار روانيِ شخصيت را بسط و توسعه بيشتري داد؛ يعني ضمير ناخودآگاه را به نواحي مختلفي تقسيم کرد و ساختارهايي مانند «خودفرافردي» را اضافه نمود که مستقيماً در واقعيت معنوي، مشارکت دارند (ويليامز، 1382 ش).

آلپورت

آلپورت۱ (1950 م، به نقل از ونتيس، 1995 م)، دين را به دو بخش رشديافته۲ و رشدنايافته،۳ تقسيم نمود. دينِ رشدنايافته، با خودخشنودي، همراه است وکمکي به تماميت شخصيت فرد نمي‌کند. برعکس، دين رشديافته، باعث کمک به يک‌پارچگي کلّي شخصيت و سازمان دادن عملکرد فرد مي‌شود و منجر به شکل گيري هماهنگ وجدان (اخلاق) مي‌شود. همچنين به لحاظ انعطاف‌پذيري و شناختي نيز، از مجموعه افکاري ناشي شده که به دور از کوتهنظريها و تعصّبات شخصي است.
سپس آلپورت براي دستيابي به اين ساختارها، مقياسي براي اندازه‌گيري مذهبِ دروني۴ و بيروني،۵ تنظيم کرد (آلپورت و راس،۶ 1967 م، به نقل از ونتيس، 1995 م). جهتگيريِ بيروني، تقريباً با دينِ رشدنايافته، يکي است که در آن، فرد، از دين براي به دست آوردن برخي هدف‌ها همچون حمايت‌ها و موقعيت‌هاي اجتماعي يا هيجاني استفاده مي‌کند. دينِ دروني ـ که شامل تجربه مذهب به عنوان انگيزه مسلّط در زندگي شخص است ـ ، در زندگي فرد، کاملاً دروني شده است (ونتيس، 1995 م).

1.. Allport, G. W.

2.. Mature religion.

3.. Im mature religion.

4.. Internal religious.

5.. External religious.

6.. Ross.

  • نام منبع :
    مثلث ايمان
تعداد بازدید : 135779
صفحه از 246
پرینت  ارسال به