>

53
مثلث ايمان

با تجربه اجتماعيِ زندگي، متعارض باشد، در اين صورت، دين فقط يک ايدئولوژي خواهد بود و دين حقيقي را بايد در وراي آن، جستجو کنيم (فرام، 1368 ش).
فرام (1950 م، به نقل از پارگامنت و پارک، 1995 م) اعتقاد داشت که دين، بر دو نوع است: قدرت‌مدار۱ و انسان‌مدار.۲ در نوع قدرت‌مدار، انسان، خدا را به خاطر ضعف‌هاي شخصي‌اش مي‌پرستد، در حالي که در نوع انسان‌مدار، خداوند به عنوان نمادي از آنچه که انسان، واقعاً مي‌تواند به کمال برسد، مشاهده مي‌شود. وي اعتقاد داشت که در نوع دين قدرت‌مدار، شخص، خداوند را به خاطر قدرت و کنترلش بر فرد پرستش مي‌کند، نه به خاطر صفات جمال و کمالش. اين نوع دين، مستلزم اطاعت دقيق از ناحيه پيروانش است و اين دين براي سلامت روان، مضر است، در حالي که در نوع انسان‌مدار، به خداوند، به عنوان نمادي از آنچه که انسان، واقعاً مي‌تواند به کمالات برسد، نگريسته مي‌شود. به نظر فرام، اين ديدگاه مي‌تواند براي سلامت روان، مفيد باشد (پارگامنت و پارک، 1995 م).

اريکسون

اريکسون (1968 م، به نقل از نيلسن، 2001 م)، يکي ديگر از روان‌شناساني است که به مذهب، توجّه ويژه‌اي دارد. وي مذهب را به عنوان نهاد ارزشمندي مي‌داند که در طول تاريخ، نقش مهمّي را در نيازهاي روان‌شناختي و خصوصاً در ارضاي «اعتماد پايه» بشر، ايفا کرده است. از نظر اريکسون، استحکام «اعتماد» در دوران کودکي، پايه ظرفيت «ايمان» در بزرگ‌سالي را فراهم مي‌کند. مارک استروم ـ آدامز (1994 م، به نقل از آقاجاني حسين‌آبادي، 1381 ش)، در خصوص کُنش‌هاي ديگر مذهب از نظر اريکسون، دو نکته را مورد توجّه قرار مي‌دهد: نکته اوّل اين که اريکسون در سال 1965 م، نسبت به جذب شدن نوجوانان، به مکاتب عقيدتي، مانند مذهب و تأثير آن در جهتگيري اصلي زندگي، تأکيد مي‌کند. نکته دوم اين که عضويت در گروه‌هاي اجتماعيِ مذهبي و تعلّق به اعتقادات، مناسک و ايمان مذهبي، مانند سپري در برابر از خودبيگانگي، عمل مي‌کند.

1.. Autoritarian.

2.. Humanistic.


مثلث ايمان
52

دين به عنوان ابزار، قابل مقايسه با جهتگيريِ بيروني آلپورت (از دين، به عنوان ابزاري جهت نيل به اهداف شخصي استفاده مي‌شود)، و دين به عنوان هدف، قابل مقايسه با جهتگيريِ دروني اوست (هدف عمده در زندگي دين است). جهتگيري کنجکاوانه، شامل ترديد (سؤال‌ها در تجربه‌هاي ديني) و رشد شخص (رشد مذهبي حاصل شده از رشد و توسعه هويّت شخصي) است و به نگرش‌ها و سؤالات، بدون تعصّب افراد ـ كه با موضوعات و مسائل دين مربوط‌اند ـ ، بر مي‌گردد (داناهو، 1985 م).

فرام

اريک فرام، معتقد است که دين، نظام گروهيِ فکري و عملي‌اي است که به فرد، يک چارچوب جهتگيري و يک هدف خالص مي‌دهد. با اين معنا، او معتقد است که نمي‌توان هيچ يک از فرهنگ‌هاي گذشته و حال، و حتّي فرهنگ‌هاي آينده را عاري از دين دانست. به عقيده فرام، مردم ممکن است به مذهبي بودن نظام خود، واقف باشند و يا تصوّر کنند که مذهبي ندارند، و اخلاص خود را به هدف‌هاي غير ديني، از قبيل: قدرت، پول و موفّقيت در کار عملي يا مصلحتي، متوجّه سازند. سؤال، اين نيست که ديني هست يا نه؟ بلکه سؤاله اين است که چه نوع ديني؟ (فرام، 1368 ش).
دين، به شرط آن که در برانگيختن رفتار، مفيد و مؤثّر باشد، مجموعه‌اي از اصول و عقايد نيست؛ بلکه ريشه آن، در ساخت منش مشخّص فرد، و اگر دين گروهي باشد، در منش جامعه است. پس راه و رسم دينيِ خود را مي‌توانيم بخشي از ساخت منش خود تلقّي کنيم؛ زيرا ما همان چيزي هستيم که سرسپرده آنيم و آنچه بدان سرسپرده‌ايم، برانگيزنده رفتار ماست. ريشه نياز به مذهب، در بنياد و شرايط هستي نوع بشر است (پارگامنت و پارک،۱ 1995 م).
شالوده اجتماعي ـ اقتصادي، شالوده منش و شالوده دين، از يکديگر جدايي‌ناپذيرند. اگر شالوده دين، با منش اجتماعيِ متداول، مطابقت نداشته باشد، اگر

1.. pargamentpark.

  • نام منبع :
    مثلث ايمان
تعداد بازدید : 134940
صفحه از 246
پرینت  ارسال به