>

59
مثلث ايمان

مي‌گردد؛ همان بخش والايي از انسان که انگيزه مذهبي و خداي ناهشيار است. فرانکل، اعتقاد داردکه دين، اين گونه است که فرد، به يک «معناي برتري»،۱ اعتقاد پيدا مي‌کند که نه فقط اراده فرد براي جستجوي معناست، بلکه بيان و ظهور اشتياق فرد براي به دست آوردن معنايي اصلي است و به حدّي جامع است که بيشتر از آن، قابل درک نيست. وي معتقد است که يک فرد مذهبي، ممکن است معناي برتر را به عنوان چيزي شبيه «بودن» (هستي) برتر تشخيص بدهد و اين هستيِ برتر را خدا بنامد (اسکالي، 2000 م).

پياژه

پياژه نيز عقايد خود را در مورد دين (مسيحيت) به صورت منظّم، در رساله عقيده بيان داشت. او کليسا را به عنوان بزرگ‌ترين دشمن عقيده ديني و «مسيحيتِ واقعي» قلمداد مي‌کرد.
به عقيده پياژه، دين، در قلب فرد واقع است و کاملاً بر اساس ايمان به مسيح است. «دگما» يا «احکام» براي پياژه، وسيله‌اي براي تسلّط کليسا بر انسان‌هاست. کليسا عقايد و آموزش‌هاي مسيح را بر اساس طرح‌هاي خودخواهانه خود، تعبير و تفسير مي‌کند. کليسا از نظر اجتماعي، غير مسئول عمل مي‌کند و خودميان‌بيني آن، باعث ردّ موجوديت علم و دانش شده است.
پياژه، ضمن انتقاد مصرّانه از کليسا در خصوص مسائل اجتماعي، اخلاقي و تاريخي، معتقد بود که کليسا تنها در صورتي مي‌تواند پايدار بماند که به نقاط ضعف خود توجّه کند. آرزوي پياژه، داشتن يک کليساي غير مادي و جهاني، بر اساس «ايمان مشترک» است؛ يعني اين که انسان‌ها بيش از يک نماد براي بيان عقايد ديني خود داشته باشد. کليساي آينده، ديگر کليسا نخواهد ماند؛ بلکه گروهي از انسان‌ها خواهد بود که در ايمان به مسيح مشترک‌اند. او معتقد است که دگما يا احکام غلط، بي‌محتوا و استبدادي است (آرين، 1378 ش، به نقل از آزموده، 1382 ش).

1.. mission of idea.


مثلث ايمان
58

پس نتيجه مي‌گيريم که دينداري، همزاد و همراه آدمي است؛ البته نه به معناي مورد نظر يونگ ـ که ريشه در ناهشيار جمعي داشته باشد ـ ؛ بلکه به معناي فطري بودنش (ذاکر، 1377 ش؛ به نقل از آزموده، 1382 ش). به موجب نظر يونگ، چيزي در درون ما مذهبي است؛ امّا اين «من» نيستم که انتخاب مي‌کنم و مسئوليت را مي‌پذيرم. براي او دينداري ناهشيار، به ندرت، کاري با تصميم شخصي دارد؛ امّا منظور فرانکل، اين است که دينداري، کمترين منشأ را در ناهشيار جمعي دارد.
دقيقاً به همين علّت است که دين، با تصميم‌هاي بسيار شخصي‌اي که انسان مي‌گيرد ـ حتّي اگر در سطح ناهشيار باشد ـ ، سر و کار دارد. دينداري، در واقع، با تصميم‌گيرندگي آنه پا برجاست و با سوق‌دادگي، فرو مي‌ريزد. بر اين اساس، در ناهشيار جمعي فرانکل و بويژه موضوع ديني آن (يعني آنچه ناهشيار متعالي خوانده‌ايم)، يک عامل وجودي است، نه عاملي غريزي و اين چنين بودني که به وجود روحاني تعلّق دارد و نه به واقعيت روان فيزيکي (آزموده، 1382 ش).
اسکالي (2000 م) معتقد است که فرانکل، يکي از کامل‌ترين نوع مشاوره به نام «لوگوتراپي» را به وجود آورد که در واقع، نوعي جستجوگري براي معناست. از ديدگاه فرانکل، جستجوي معنا، انگيزه اوّليه در زندگي شخص است، نه يک عقلي‌سازيِ ثانويه از کشاننده‌هاي غريزي. وي معتقد است که برخي از صاحب‌نظران، معاني و ارزش‌ها را چيزي جز مکانيسم‌ (سازو‌کار) هاي دفاعي و شکل‌گيري واکنش‌ها نمي‌دانند؛ امّا ما صرفاً به خاطر سازوکار‌هاي دفاعي، زندگي نمي‌کنيم يا به خاطر شکل‌گيري واکنش‌ها براي مرگه آماده نمي‌شويم. به هر حال، افراد مي‌توانند به خاطر ايده‌ها يا ارزش‌هايشان زندگي کنند يا بميرند. در حالي که روان‌شناسي‌هاي ديگر، با اين سؤال‌ها شروع مي‌شوند که: من براي زندگي‌ام چه مي‌خواهم؟ يا چرا ناراحتم؟، لوگوتراپي مي‌پرسد که زندگي‌ام در اين لحظه، از من چه مي‌خواهد؟ در واقع، لوگوتراپي، بيماري انسان را در همه انسانيتش مي‌بيند و وجودي که در جستجوي معناست.
در کتاب انسان در جستجوي معنا، يک احساس تعجّب‌برانگيز، اين است که پس از تمام رنج‌ها، هيچ ترسي به جز ترس از خدا وجود ندارد و اين، به روح بر

  • نام منبع :
    مثلث ايمان
تعداد بازدید : 135000
صفحه از 246
پرینت  ارسال به