از جمله حماقتهاى آنها اين است كه چندين مكان مقدّس را براى امام منتظَر در نظر مىگيرند كه در آنها انتظار او كشند، مانند سردابى كه در سامرّاء است كه مىپندارند او در آنچا پنهان شده است. محلهاى ديگرى نيز دارند. در اين گونه مكانها، چارپايىـ استر يا اسب يا غير آنـ نگاه مىدارند، تا در زمان خروج بر آن سوار شود. آنان در آن مكانها افرادى را مىگمارند كهـ در اوّل و آخر روز يا زمانهاى ديگرـ براى خروج او ندا كند: «يا مولانا اخرج». آنان شمشيرهاى خود را مىكشند، درحالى كه كسى نيست كه با آنها بجنگد. در ميان آن افراد، كسانى هستند كه در زمانهاى نمازها ايستادهاند، ولى نماز نمىگزارند، مبادا حضرتش خروج كند، درحالى كه آن فرد در حال نماز باشد و از خدمت كردن به او در حال خروجش باز ماند. اينان در مكانهاى دور از حرم او هستند، مانند مدينهالنّبى صلى الله عليه و آله وسلم، چه در دههى آخر ماه رمضان و چه در زمانهاى ديگر، كه رو به سوى مشرق مىآورند و با صداى بلند فرياد مىزنند و خروج او را مىطلبند. روشن است كه اگر او موجود باشد و خداوند، او را به خروج امر كند، خروج مىكند، چه او را ندا كنند يا نكنند. و اگر اذن به او داده نشده باشد، سخن آنها را نمىپذيرد و وقتى خروج كند، خداوند او را تأييد مىكند و مركَب و سوار و ياور در اختيار او قرار مىدهد، بدون نياز به اين كه همواره فردى از انسانها براى يارى او گمارده شود... ۱
علاوه بر ابنالجوزيه، جمعى ديگر نيز از ابنتيميه در اين سخن، تبعيّت كردهاند. از جمله ذهبى در «المنتقى من منهاج الاعتدال». البتّه برخى، اين تهمت را به حدّ شياع رساندهاند و آيندگان، بر پايههاى اوهام گذشتگان خانههايى ساختهاند. مانند ابنخلدون، ابنبطوطه، قرمانى و غير آنها كه افسانهى مشهور را پرداختهاند.
از پديدههاى جالب، آن است كه اين گويندگان، به تمام شهرهاى شيعهنشين سر زدهاند: ابنبطوطه، سرداب را مسجدى در حلّه دانسته، قرمانى سرداب را به بغداد منتقل كرده و ديگران آن را در سامرّا دانستهاند. برخى ديگر از اين مقلّدان، محلّى خاص براى سرداب معيّن نكردهاند.
1.منهاج السنّة ۱ / ۱۲، طبع بولاق، سال ۱۳۲۱ قمرى و ص ۲۸، طبع محمّد رشاد سالم.