پژوهشى درباره‏ ى مسأله‏ ى سرداب - صفحه 91

از جمله حماقت‏هاى آن‏ها اين است كه چندين مكان مقدّس را براى امام منتظَر در نظر مى‏گيرند كه در آن‏ها انتظار او كشند، مانند سردابى كه در سامرّاء است كه مى‏پندارند او در آن‏چا پنهان شده است. محل‏هاى ديگرى نيز دارند. در اين گونه مكان‏ها، چارپايى‏ـ استر يا اسب يا غير آن‏ـ نگاه مى‏دارند، تا در زمان خروج بر آن سوار شود. آنان در آن مكان‏ها افرادى را مى‏گمارند كه‏ـ در اوّل و آخر روز يا زمان‏هاى ديگرـ براى خروج او ندا كند: «يا مولانا اخرج». آنان شمشيرهاى خود را مى‏كشند، درحالى كه كسى نيست كه با آن‏ها بجنگد. در ميان آن افراد، كسانى هستند كه در زمان‏هاى نمازها ايستاده‏اند، ولى نماز نمى‏گزارند، مبادا حضرتش خروج كند، درحالى كه آن فرد در حال نماز باشد و از خدمت كردن به او در حال خروجش باز ماند. اينان در مكان‏هاى دور از حرم او هستند، مانند مدينه‏النّبى صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلم، چه در دهه‏ى آخر ماه رمضان و چه در زمان‏هاى ديگر، كه رو به سوى مشرق مى‏آورند و با صداى بلند فرياد مى‏زنند و خروج او را مى‏طلبند. روشن است كه اگر او موجود باشد و خداوند، او را به خروج امر كند، خروج مى‏كند، چه او را ندا كنند يا نكنند. و اگر اذن به او داده نشده باشد، سخن آن‏ها را نمى‏پذيرد و وقتى خروج كند، خداوند او را تأييد مى‏كند و مركَب و سوار و ياور در اختيار او قرار مى‏دهد، بدون نياز به اين كه همواره فردى از انسان‏ها براى يارى او گمارده شود... ۱
علاوه بر ابن‏الجوزيه، جمعى ديگر نيز از ابن‏تيميه در اين سخن، تبعيّت كرده‏اند. از جمله ذهبى در «المنتقى من منهاج الاعتدال». البتّه برخى، اين تهمت را به حدّ شياع رسانده‏اند و آيندگان، بر پايه‏هاى اوهام گذشتگان خانه‏هايى ساخته‏اند. مانند ابن‏خلدون، ابن‏بطوطه، قرمانى و غير آن‏ها كه افسانه‏ى مشهور را پرداخته‏اند.
از پديده‏هاى جالب، آن است كه اين گويندگان، به تمام شهرهاى شيعه‏نشين سر زده‏اند: ابن‏بطوطه، سرداب را مسجدى در حلّه دانسته، قرمانى سرداب را به بغداد منتقل كرده و ديگران آن را در سامرّا دانسته‏اند. برخى ديگر از اين مقلّدان، محلّى خاص براى سرداب معيّن نكرده‏اند.

1.منهاج السنّة ۱ / ۱۲، طبع بولاق، سال ۱۳۲۱ قمرى و ص ۲۸، طبع محمّد رشاد سالم.

صفحه از 101