نيست و در گذشته هم نمونههايى وجود داشته، خداوند اصول كلّى مربوط به استخلاف را در ضمن داستانهاى مربوط به اقوام گذشته آورده است. به عنوان مثال، در روزگار حضرت نوح عليه السلام چنين شد، دشمنان ايشان نابود شدند و خود آن حضرت و شيعيانشان زمين خدا را به ارث بردند. آنها زمانى طولانى در زمين زندگى كردند و در آن، شهرها و حكومتها بنا نهادند.
«وَ لَقد أرسَلنا نوحا إلى قومه.... فَكذّبوهُ فانجيناهُ وَ الَّذينَ معهُ فِى الفُلك وَ اغرقنا الَّذينَ كذَّبوا بآياتنا أنّهم كانوا قوما عمين»۱«ما نوح را به سوى قومش فرستاديم... امّا سرانجام او را تكذيب كردند. ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودند، رهايى بخشيديم و آنها كه آيات ما را دروغ پنداشتند، غرق كرديم، زيرا آنها مردمى بودند كوردل و كورباطن.»
سرگذشت حضرت نوح عليه السلام در سورههاى مختلفى از قرآن مانند سورهى هود، انبيا، مؤمنون و شعرا آمده است.
در دوران حضرت موسى عليه السلام نيز اين ارادهى خداوند تحقّق يافت. فرعون و هامان و لشكريان آن دو پس از سالها سركشى، به ذلّت و خوارى افتادند و امّت حضرت موسى عليه السلام وارث تخت ايشان گشتند.
«نتلوا عليك من نبأ موسى و فرعون... و نريد أن نمنّ عَلى الَّذين استضعفوا فِي الأرض و نجعلهم أئمّة وَ نجعَلهُمُ الوارثين»۲«ما از داستان موسى و فرعون، به حق بر تو مىخوانيم... اراده و مشيت ما بر اين قرار گرفته است كه بر مستضعفان در زمين منّت گذاريم، و آنها را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم.»
سرگذشت عبرتانگيز ديگر پيامبران الاهى و قوم آنها مانند ثمود، هود، صالح و عاد، در آياتى از قرآن بيان شده است، از جمله در: سورهى يونس آيات 71 تا 75، هود آيات 25 تا 96، شعرا آيات 65 تا 190، انبياء آيات 69 تا 90، قمر آيات 8 تا 46.
آرى؛ اين ارادهى حتمى خداوند، همانطور كه در مورد امّتهاى گذشته