حكمتهاى علوى در سروده‏هاى عربى - صفحه 26

گفته‏هاى خود به كار مى‏بستند تا مقبوليّت عام يابند. نمونه را، سخنان اين بزرگان بسنده است: ۱
الف ) عبدالحميد بن يحيى كاتب (متوفى 132 ق) گويد : هفتاد خطبه از خطبه‏هاى على عليه ‏السلام را از بر كردم و اين خطبه‏ها (در ذهن من چونان چشمه) جوشيد و جوشيد. (شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 24)
ب ) ابن دَأْبِ لَيْثى ابوالوليد (متوفى 171 ق ) خطيب، شاعر و عالم اهل مدينه تصريح كرده است كه هيچ‏كس نتوانسته كلامى چونان سخنان على عليه ‏السلام بر زبان آرد و اگر گفتار بليغ او نبود، كسى نمى‏توانست نامه‏اى، به نكويى، به امير لشكر يا به مردم بنگارد.(اختصاص، ص 148)
ج ) عَمْروبن بَحْرِ جاحظ بصرى (متوفى 255 ق) پس از نقل اين گفتار على عليه ‏السلام : «قيمة كلّ امرى‏ء ما يُحسن» مى‏گويد: اگر از اين كتاب جز بر اين جمله آگاه نمى‏شديم، آن را كافى، شافى و بى‏نياز كننده مى‏يافتيم، بلكه اين جمله را بيش از كفايت و رسنده به غايت مى‏ديديم. نكوترين كلام، آن است كه اندكِ آن تو را از فراوانش بى‏نياز كند و معناى آن در ظاهر لفظ آن باشد. (البيان و التبيين، ج 1، ص 106)
د ) ابن واضح يعقوبى (متوفى 292 ق ) گويد: امير مؤمنان، چهارصد خطبه ايراد كرده و اين خطبه‏ها در ميان مردم متداول است و مردم در گفتارها و خطبه‏هاى خود از آنها بهره مى‏برند. (مصادر نهج‏البلاغه، ج 1، ص 50)
هـ ) كلينى رازى (متوفى 328 يا 329 ق ) پس از نقل خطبه‏اى از آن حضرت در باب توحيد مى‏گويد: اين خطبه از مشاهير خطبه‏هاى آن حضرت است كه در ميان مردم بسيار شهره گشته و عادى و معمولى شده و حال آنكه همين خطبه براى كسى كه جوياى علم توحيد باشد، بسنده است، چنانچه در آن بينديشد و مطالب آن را دريابد. اگر جن و انس ـ جز پيمبران ـ همزبان گردند كه توحيد را بسان على عليه ‏السلام بيان دارند، از عهده برنيايند. پدر و

1.براى تفصيل بنگريد: شرح حِكَم نهج‏البلاغه، تاليف محدّث قمى (ره)، مقدمه باقر قربانى زرّين، ص ۷ ـ ۱۸.

صفحه از 59