بابِ نامههاى امام اميرالمؤمنين عليه السلام
22 . نامه 45 خطاب به عثمان بن حنيف والى بصره.
آغاز نامه چنين است: أما بعد، يا اين حنيف ! فقد بلغنى ...
تا آنجا كه فرمود:
فوالله ما كنزت من دنياكم تبرا، و لا ادّخرت من غنائمها وفرا، و لا أعددت لبالى ثوبى طمرا، و لا حُزت من أقطار أرضها شبرا، ولا أخذت منه إلاّ كقوت اتان دبرة، و لهى فى عينى أوهى و أهون من عفصة مقرة... بلى كانت فى أيدينا فدك ...
(نسخههاى خطى، شرح قطب راوندى 3 / 143، مصادر نهجالبلاغه 4 / 368، نهجالبلاغه مصوّر ص 269، شرح ابنابىالحديد 16 / 205).
امّا در شرح عبده 3 / 71 و چاپ صبحى صالح ص 417 چند جمله اخير (ولاحزت... مقرة) نيامده است. اين جملات، همچنين در شرح ابن ميثم 5 / 104 ذكر شده، در حالى كه در متن آن نقل نشده است.
23 . همان نامه ، خطاب به عثمان بن حنيف.
و أنا من رسولالله صلى الله عليه و آله وسلم، كالصّنو من الصنو، و الذراع من العضد...
(نسخههاى خطى، شرح عبده 3 / 73، شرح قطب راوندى 3 / 145، شرح مفصل ابن ميثم 5/100، نهجالبلاغه مصوّر ص 270، اختيار مصباح السالكين ص 530).
امّا اين جمله در شرح ابنابىالحديد 16 / 290 و چاپ صبحى صالح ص 418 بدينسان آمده است:
و انا من رسولالله كالضوء من الضوء، و الذراع من العضد.
ابن ابىالحديد گويد: امام عليه السلام خود را به نور (ضوء) دوم، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را به نور (ضوء) اول، و منبع نورها (اضواء) ـ يعنى خداى عزوجل ـ را به خورشيد تشبيه فرموده است، كه نور اوّل از آن نشأت مىگيرد، چنان كه نور دوم از نور اول مشتق مىشود.
صبحى صالح نيز در شرح خود، ص 693 به اين مطلب اشاره كرده و تأويل ابنابىالحديد را مىآورد، در حالى كه هيچ دانشمند ديگرى آن مطلب را نگفته است.
امّا كلمه «صنو» واضح و روشن است كه به تأويل و تخيّل واهى نياز ندارد. ابن اثير