جزرى گويد: صنو يعنى مثل. و اصل آن از اينجا آمده كه دو شاخه از يك ريشه برآيد.(النهاية 3 / 57)
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين كلام خود نظر دارد كه ريشه خود را از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بيان كند، كه ريشه هر دو يكى است. مراد از اين تشبيه، بيان شدّت امتزاج و تقرب ميان آن دو بزرگوار است. امام اميرالمؤمنين عليه السلام در شعر خود به اين مطلب اشاره مىكند:
محمد النبى أخى و صنوىو حمزة سيدالشهداء عمّى.
عبداللهبن ابىسفيانبن حارثبن عبدالمطلب نيز ـ در مدح امام اميرالمؤمنين عليه السلام ـ گويد:
وصىّ رسول الله حقّا و صنوهو أوّل من صلّى و من لان جانبه۱
باب حكمتهاى اميرالمؤمنين عليه السلام
24 . حكمت 8.
إذا أقبلت الدنيا على قوم، أعارتهم محاسن غيرهم. و إذا أدبرت منهم سلبتهم محاسن أنفسهم.
(نسخههاى خطى، شرح قطب راوندى 3 / 289، شرح ابنابىالحديد 18 / 105، مصادر نهجالبلاغه 4 / 11، مروج الذهب 3 / 434، اختيار مصباح السالكين ص 579).
اين حديث در شرح محمد عبده 4 / 4، شرح ابن ميثم 5 / 243 و چاپ صبحى صالح ص 470 بدين سان آمده است:
إذا أقبلت الدنيا على أحد أعارته محاسن غيره. و إذا أدبرت عنه سلبته محاسن نفسه.
25 . حكمت 190
و اعجباه ! أتكون الخلافة بالصحابة، و لا تكون بالصحابة و القرابة؟قال الرضى: و روى له عليه السلام شعر فى هذا المعنى، و هو:
فإن كنت بالشورى ملكت امورهمفكيف بهذا و المشيرون غيّب
و إن كنت بالقربى حججت خصيمهمفغيرك اولى بالنبىّ و أقرب
(نسخههاى خطى، شرح قطب راوندى 3 / 331، شرح ابن ميثم 5 / 341، شرح ابنابىالحديد 18/418، مصادر نهجالبلاغه 4 / 152، خصائص الائمة ص 111 چاپ 1406 هجرى).
تمام نسخههاى خطى و شروح نهجالبلاغه، حديث را بدينگونه آوردهاند، بجز شرح عبده 4 / 43 و چاپ صبحى صالح ص 502، كه آن را بدينسان آوردهاند:
و اعجباه ! أتكون الخلافة بالصحابة و القرابة.
اين نقل، بدون ترديد، غلط روشن و تحريف آشكار و جعل صريح است. فقيه بزرگ، شيخ كمالالدين ميثم بن علىبن ميثم بحرانى (ابن ميثم) متوفى 679 در شرح نهجالبلاغه 5 / 342 پس از نقل اين حديث، توضيحى براى آن مىآورد:
«اين سخن از حضرتش روايت شده كه پس از بيعت عثمان بيان داشت، در جواب سخنان كسانى كه عثمان را شايسته خلافت مىدانستند، گاهى به دليل شورى و گاه بدان دليل كه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلمبوده است.
تقرير اين بيان چنين است كه استحقاق او براى خلافت، به چند دليل مىتواند بود: يا شورى، يا مصاحبت رسولالله صلى الله عليه و آله وسلم، يا قرابت با حضرتش. اگر حالت اوّل باشد، چگونه عثمان، امور مردم را به دليل شورى عهدهدار شود، در حالى كه بسيارى از آنها كه سزاوار بودند تا مورد مشورت قرار گيرند، حاضر نبودند؟ و اين است معنىِ اشاره حضرتش در اين حديث كه فرمود : فإن كنت بالشورى ملّكت امورهم تا آخر بيت.
و اگر شقّ دوم مورد نظر او باشد، چگونه امور آنها را به دليل مصاحبت پيامبر عهدهدار شود، با وجود كسى كه مصاحبت تامّ و نزديكترين قرابت را با پيامبر داشته است؟ روشن است كه چنين كسى براى جانشينىِ رسول خدا اولويت دارد.
و اگر به شقّ سوم استناد مىكند، فرد ديگرى هست كه نزديكتر به پيامبر، و بدين دليل اولى به جانشينى حضرتش باشد.
اميرالمؤمنين عليه السلام به اين دو وجه اشاره مىفرمايد و خود را مصداق اولويّت خود مىداند، در اين مصراع: «فكيف بهذا...» يعنى چگونه عثمان با اين مستندات، خود را اولى به خلافت
1.الغدير ۲ / ۲۵، مصادر نهجالبلاغه ۱ / ۱۴۰ و ۳ / ۳۷۰.