توحيد از ديدگاه قرآن و نهج‏ البلاغه (2) - صفحه 131

صفت و موصوف هر دو را بپرستد، مشرك است؛ چنانكه در روايت درباره نظير آن آمده است: و من عبدالاسم و المعنى فقد اشرك (بحارالانوار، ج 3، ص 157، ح 2) و البته مشرك از اخلاص بدور است «و كمال اخلاص در نفى صفات است، زيرا صفت غير از موصوف و موصوف غير از صفت است.»
5) فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه. و من قرنه فقد ثنّاه. و من ثنّاه فقد جزّأه. و من جزّأه فقد جهله. و من جهله فقد أشار اليه. و من أشار اليه فقد حدّه. و من حدّه فقد عدّه. و من قال فيم فقد ضمنه. و من قال على مَ فقد أخلى منه.
اين جملات، صفاتى را كه در مخلوقات ديده مى‏شود يعنى صفات جسمانى (همچون رنگ و ساير خصوصيات)، از خداى متعال نفى مى‏كند و به اوصافى كه در قرآن كريم آمده ـ مانند عليم و قدير ـ نظر ندارد. بلكه درحقيقت مثل علم و قدرت از عنوان وصف خارج است (زيرا كه اين مفاهيم، حدود اشياء را تعيين نمى‏كند و مقصود از وصف، تعيين حدود است). ترجمه جملات چنين است:
«هركس خدا را (به مقايسه با مخلوق) توصيف كند، ذات او را مقرون صفت كرده است. و هـركس او را مقـرون سازد، دو تا دانسته است. و هـركس او را دو بـداند، به تجزئه او قائل شـده است (ما به الاشتراك و ما به الامتياز). و چنين كسـى او را نشناختـه است. و لهذا ممكن است او را مورد اشاره قرار دهد و محدود كند و تحت شماره (در قبال ساير اشياء) درآورد و جا و مكان برايش پندارد و مستقر بر چيزى فرضش كند و ديگر مكان‏ها را از او خالى بداند»
خلاصه سخن اينكه در شناخت خداى متعال، لازم است از همه تعبيرات مختصه اجسام (مانند مورد اشاره قرار گرفتن، محدود شدن، تحت شمار درآمدن، وصفى زائد بر ذات داشتن و جايگاه مخصوص داشتن) تنزيه كنيم.
بايد توجه داشت كه در جملات حضرت اميرالمؤمنين عليه ‏السلام لازم نيست رابطه شرط و جزاءها خصوصيت‏هاى متفاوت باشد، بلكه معناى مشترك (مقايسه به مخلوق) ملاك همه است. نظر بر اين است كه چون بناى مقايسه با مخلوق نهاده شده است، پس مورد اشاره قرار مى‏گيرد، و محدود و معدود مى‏شود و جايگاه خاص برايش فرض مى‏شود. و

صفحه از 128