اين همه برمىگردد به جهل در معرفت او.
6) در ادامه مىفرمايد:
كائن لا عن حدث، موجود لا عن عدم. مع كل شىء لا بمقارنة. و غير كل شىء لا بمزايلة. فاعل لا بمعنى الحركات والآلة. بصير اذ لا منظور اليه من خلقه. متوحّد اذ لا سكن يستأنس به ولا يستوحش لفقده.
در اينجا تعبيراتى را كه اطلاقش در حق جل جلاله با يك نوع تجريد صحيح است، ذكر مىفرمايد. مثلاً تعبيرات كائن، موجود، فاعل، بصير در مورد حق تعالى صحيح است. ولى چون اين مفاهيم در خلائق با لوازمى مقرون است كه از صفات جسمانى است ولايق حق تعالى نمىباشد، لهذا حضرت به سلب آن لوازم از خداى تعالى تصريح فرموده است.
«او (خدا) هست بدون اينكه حادث باشد. و موجود است بدون سابقه نيستى. با همه چيز است و محيط بر هر چيز، بىآنكه مقرون باشد. و با همه چيز فرق دارد، بىآنكه جدايى داشته باشد»
پيروان صوفيه و عرفاء، خواستهاند از اين جملات براى وحدت وجود و عينيّت حق تعالى با موجودات استفاده كنند، چنانكه ابن عربى گفته است: فسبحان من اظهرالاشياء و هو عينها (فتوحات مكيه، ط دار صادر بيروت، ج 2، ص 459، باب 198، فصل 31).
ما مىگوييم: كلام حضرت اميرالمؤمنين ـ صلوات الله عليه ـ نه تنها بر مدّعاى آنان دلالت ندارد، بلكه برخلاف آن دلالت رسايى دارد. اما اينكه بر سخن آنان دلالتى ندارد، براى اينكه مفاد كلام حضرت اين است كه معيت خدا با خلق به نحو مقارنه نيست و نفرموده است كه به نحو عينيت و وحدت است. و همچنين مزايله نداشتن كه نفى جدايى (مانند جدايى جسمى از جسمى ديگر) مىكند اثبات عينيت نمىكند. در اينجا همين قدر مىفهميم كه مفهومهاى مقارنت و مزايلت (جسم نسبت به جسم) نفى شده است. و اما اينكه حقيقت اين امر چگونه است، بايد اعتراف به عجز كنيم. و اين همان روش مدّعاى ما است كه ناشناخته بودن است (نه شناخت وحدت).
از سوى ديگر برخلاف مدّعاى صوفيه دلالت دارد، از اين جهت كه حضرت، تصريح