جلوه‏ هاى بلاغت علوى در شرح نهج‏ البلاغه ابن ابى‏ الحديد - صفحه 140

غير از كلام خدا و رسول او ـ مانند نسبت اجرام نورانى آسمانى به سنگهاى ظلمانى زمينى است، و نيز به خصوصيات زيبايى، شكوه و جلال، آريش كلام و (به‏ويژه) ترس و بيم و هيبت و خشيتى كه از شنيدن خطبه بر دل حاكم مى‏شود توجه كند. اگر اين خطبه بر يك زنديق خوانده شود كه در اعتقاد خود ـ مبنى بر نفى بعث و نشور ـ قاطع و مصمم است، دل او به لرزش درآيد، اعصاب و روان او درهم كوبيده شود و اعتقاد او سست مى‏گردد. خداوند، گوينده آن را از اسلام، برترين جزا ـ كه براى وليّى از اولياى خود در نظر گرفته ـ بخشد! تا چه اندازه يارى او به دين، واضح و روشن است! گاه با دست و شمشير، و گاه با زبان و نطق و گاه با قلب و فكر. اگر سخن از جنگ و جهاد به ميان آيد، او (على) سرور مجاهدان و پيكارگران است.اگر زمينه موعظه و يادآورى گسترده شود، او بليغ‏ترين واعظ و يادآور است. اگر درباره فقه و تفسير سخن رود، او رئيس فقهاء و مفسّران است. و چنانكه درباره عدل و توحيد سخن به ميان آيد، او پيشواى اهل عدل و توحيد است (آرى او جامع اضداد است چنانكه گفته‏اند:)



ليس على الله بمستنكرٍان يجمع العالم فى واحدٍ
(همانجا، 7 / 202 و 203)
ابن ابى الحديد به همين ترتيب خطبه 221 را ـ كه تفسيرى بر «الهاكم التكاثر، حتى زرتم المقابر» (التكاثر، 1 و 2) دربردارد ـ خطبه‏اى استثنايى توصيف مى‏كند كه خود او در طى 50 سال بيش از هزار نوبت آن را خوانده است (همو، 11 / 153)
او همچنين ذيل همين خطبه، از جانب امام عليه ‏السلام دست به نوعى تحدّى زده و مى‏نويسد:
«من اراد ان يعظ و يخوّف و يقرع صفاة القلب و يعرّف الناس قدر الدنيا و تصرّفها باهلها، فليأتِ بمثل هذه الموعظة فى مثل هذا الكلام الفصيح، والاّ فليمسك، فانّ السكوت اشد و العىّ خير من منطق يفضح صاحبه. و من تأمّل هذا الفصل، علم صدق معاويه فى قوله فيه: «والله ما سنّ الفصاحة لقريش غيره.» و ينبغى لو اجتمع فصحاء العرب قاطبةً فى مجلس و تلى عليهم، ان يسجدوا له كما سجد

صفحه از 156