موجب تكلّف در ايراد سخن پنداشته و برخى ديگر آن را در دوره على عليه السلام غير مرسوم دانستهاند. (نقل از حسينى خطيب، 1 / 158)
با مطالعه شرح نهجالبلاغه روشن مىشود كه اين شبهه از زمانهاى قديم بر نهجالبلاغه وارد شده و نقض آن هم به سادگى صورت پذيرفته است. ابن ابى الحديد مىنويسد: «بدان كه عدهاى از علماى بيان، سجع را عيبى براى سخنان على عليه السلام دانسته و آن را در زمره كلامهاى معيوب برشمردهاند، زيرا در سخنان حضرتش عليه السلام سجع فراوان به كار رفته است. آنها معتقدند كه خطبههاى معمول عرب، از سجع و فواصل و قرائن خالى است و چنين خطبههايى كه به دور از تكلّف بوده، خطبههاى پسنديده تلقى مىشود، مانند خطبه پيامبر در حجة الوداع» (همانجا، 1 / 126) وى به دنبال آن خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را نقل مىكند.
ابن ابى الحديد در مقام داورى مىنويسد: بدان كه اگر سجع، عيبى براى كلام باشد، در آن صورت كلام پروردگار (در قرآن) كلام معيوب خواهد بود، زيرا آيات قرآن، مملوّ از سجع و قرائن است و همين دليل به تنهايى در ردّ مخالفان سجع كفايت مىكند. خطبه پيامبر در حجّة الوداع، برخوردار از سجع نيست، لكن اكثر خطبههاى آن حضرت مسجوع است، مانند اين خطبه: «انّ مع العزّ ذلا، و ان مع الحيوة موتا، و انّ مع الدنيا آخرة، و انّ لكل شىء حسابا، و انّ لكل حسنة ثوابا، و انّ لكلّ سيئة عقابا، و انَّ على كل شىء رقيبا...» ضمنا ابى ابى الحديد، سجعى را تكلّفآميز مىداند كه پذيرش آن براى گوش سنگين و نامأنوس باشد نه هر سجعى، چنانكه اين موضوع درباره قافيه شعر نيز صدق مىكند (همانجا)
استدلال ابن ابى الحديد، درخصوص جايگاه سجع در قرآن و روايات پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و به تبع آن طبيعى بودن سجع در نهجالبلاغه، استدلالى صحيح است. اما افزون بر آن بايد به دو نكته توجه كرد.
نخست آنكه با استناد به شواهد تاريخى، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در دورهاى از عصر نبوت به تخطئه سجع اقدام كرد، مبادا در خصوص سجعهاى نيكوى قرآنى امر بر مخالفان مشتبه شود، زيرا در آن دوره عدهاى موسوم به كاهن، سخنان سجع گونه مىگفتند و