توضيح دعاى چهل و دوم صحيفه سجاديه، بانگاهى به كمال علمى قرآن - صفحه 62

مى‏يابد و مى‏داند چيست. (خوانسارى 1368 : 3)
عده‏اى نيز در مقام تعريف علم برآمده و گفته‏اند: «العلم هو الصّورة الحاصلة من الشى‏ء عند العقل» يعنى: علم عبارت از صورتى است كه از شى‏ء نزد عقل يا قوه مدركه حاصل شود. (همان، ص 4، به نقل از حاشيه مولى عبداللّه بر تهذيب المنطق تفتازانى 1296: 9) و يا گفته‏اند: «هو حضور صورة المعلوم لدى العالم» (المظفر 1388 هـ : 12) يعنى: علم عبارت است از حاضر بودن صورت چيز معلوم و شناخته شده نزد نفس يا ذهن فرد عالم.
همچنين گفته‏اند: «العلم ان كان اذعانا بالنسبة فتصديق و الاّ فتصور.» (تفتازانى 1367 ش:30) يعنى: علم، اگر اعتقاد به برقرارى نسبت باشد، در اين صورت، «تصديق» و گرنه «تصور» است. در اينجا اولاً : اصلِ علم همان صورت ذهنى و مفهومى از معلوم دانسته شده و ثانيا : علم به دو قسم تصوّرى و تصديقى منقسم گرديده است ؛ علم تصديقى آن است كه علاوه بر تصوّرِ معلوم، چيزى هم بر آن بار شود؛ مثل اين كه بگويى: «دانا توانا است» كه «دانا» را تصور مى‏كنى و توانا بودن را بر آن بار مى‏نمايى. با كمى دقت معلوم مـى‏گردد كه تصديـق شامل سـه تصـور است ؛ مثلاً ، در مثال ياد شده : 1 ـ تصـور «دانا» 2 ـ تصور «توانا» و 3 ـ تصور «است» (نسبت حكميه) وجود دارد.
ناگفته نماند كه اين، تعريفِ «علم حصولى» است. قسم ديگرى از علم را ـ كه «علم حضورى» ناميده‏اند ـ چنين تعريف مى‏كنند كه: «الحضورىّ هو حضور نفس المعلوم لدى العالم» (المظفر 1388 هـ : 12) يعنى: علم حضورى، عبارت است از حضور خود (چيز) معلوم نزد ذهن فرد عالم ؛ مانند علم انسان به حالات درونى خويش همچون خوشنودى و خشم، كه در اين نوع علم و آگاهى ميان شخص عالم و شى‏ء معلوم واسطه‏اى وجود ندارد، برخلاف علم حصولى كه صورت ذهنى واسطه‏ى دانايى عالم است درباره شى‏ء خارجى معلوم. ۱
اين نوشتار در مقام نقد و بررسى اين گونه تعريف‏ها نيست. بلكه هدف، صرفا اشاره‏اى است به برخى تعاريف اصطلاحىِ «علم» و عطف توجّهى به زمينه تعريف‏هاى

1.ـ رجوع شود به: خوانسارى ۱۳۶۸ :۳ ـ ۱۴، تحت عنوان: علم و اقسام آن

صفحه از 84