صفات خدا در قرآن و نهج‏ البلاغه - صفحه 15

از اينجا دانسته مى‏شود كه اين عقول بشرى در تشخيص خود مصاب نيستند و حتما بايد خداشناسى و صفات خدا را از اهل عصمت فرا بگيرند. گويا علاّمه طباطبائى پنداشته است كه اگر سدّ توفيقيّت شكسته شود، براى افراد خاصّى كه مورد نظر ايشان است، شكسته مى‏شود، نه براى امثال زمخشرى و ديگر علماى معتزله و اشاعره؟
ثالثا آنچه ايشان به عنوان بيان گذشته اشاره كرده است، گويا به بيان مفصّلى نظر دارد كه در ذيل آيه كريمه به عنوان تفسير آورده است. خلاصه بيان ايشان اين است كه اسماء حسنى، اسم‏هايى است كه دلالت بر كمال دارد، آن هم نه هر كمالى، بلكه كمالى كه برتر باشد و از نقص مبرّا باشد. كلمه شجاع و عفيف، هرچند از اسم‏هاى نيك مى‏باشند، ولى لايق ساحت قدس پروردگار نيستند، زيرا بر يك خصوصيت جسمانى كه سلب و تجريد از آن ممكن نيست، دلالت دارند.
اسم‏ها همه محصول لغات ما است كه براى مصداق‏هايى كه ما مى‏شناسيم، وضع شده است. اين مصاديق، خالى از آميختگى با حاجت و نقص نمى‏باشند، ولى در عين حال به دو دسته تقسيم مى‏شوند: يك دسته اسم‏هايى كه تجريد آن‏ها از نقص و حاجت ممكن نيست مانند جسم، كميّت، رنگ و امثال آنها. دسته ديگر اسم‏هايى كه تجريد آنها از نقص و حاجت ممكن است، مانند علم و حيات و قدرت. مثلاً علم در ما، احاطه به شى‏ء است از طريق گرفتن صورت از خارج با وسيله‏هاى مادّى، و قدرت در ما منشأ فعل شدن است با يك كيفيت مادّى كه در عضلات ما واقع مى‏شود ... چون اين خصوصيات مادى را از الفاظ علم و قدرت حذف كنيم و احاطه مطلق بر شى‏ء و منشأيت ايجاد بماند، اطلاق آن بر خداى تعالى مناسب خواهد شد ... عقل و نقل دلالت دارند كه هر صفت كمالى براى خداى تعالى مى‏باشد. او ـ تبارك و تعالى ـ به غير خودش كمال‏ها را افاضه مى‏كند، پس وى عالم و قادر و حىّ است، ولى نه مانند علم و قدرت و حيات ما، بلكه آن طور كه لايق ساحت قدس او مى‏باشد و مبرّا از نقايص است.
اين بود خلاصه بيان ايشان. در نقد و بررسى آن مى‏گوييم:
1 ـ اينكه شما جسميت و عوارض جسمانى را نقص دانستيد، به راهنمايى تعليماتى است كه از ائمه معصومين عليهم ‏السلام به ما رسيده است. و اگر استدلال عقلى هم ـ غلط يا

صفحه از 17