صفات خدا در قرآن و نهج‏ البلاغه - صفحه 16

درست ـ بر آن برپا كرده‏ايد، پس از صدور تعليم از ناحيه پيشوايان هدايت ما است. والاّ فرقه‏هاى اهل تسنّن ـ چنانكه در جاى خود بحث مى‏شود ـ به اين معرفت نائل نشده‏اند.
2 ـ نهايت بيان شما اين است كه آنچه كمال بى‏نقص است، براى خدا ثابت است. امّا كمال چيست؟ و نقص كدام است؟ پاسخ به اين پرسش‏ها بديهى نيست. به اين دليل، مى‏بينيم كه اشاعره تفرّد به خالقيت را كمال مى‏دانند و كارهاى خوب و بد انسان را هم به خدا نسبت مى‏دهند. و خالق بودن انسان نسبت به افعال خودش را نفى مى‏كنند. نيز مى‏بينيم كه معتزله انسان را فاعل و خالق افعال خود مى‏دانند، نسبت افعال زشت انسان را به خدا قبيح مى‏شمارند و خدا را به صفت عدل توصيف مى‏كنند. مى‏بينيم كه همواره بين اشاعره و معتزله، اين ملامت متقابل برقرار بوده است كه اشاعره، معتزله را به شرك نسبت داده و معتزله، اشاعره را به عادل ندانستن خدا نكوهش كرده‏اند.
در شرح قوشجى بر تجريد خواجه طوسى ـ در بحث جبر و اختيار ـ آمده است كه قاضى عبد الجبار (معتزلى)، وارد خانه صاحب بن عباد شد و در آنجا استاد ابواسحق اسفراينى (اشعرى مذهب) را ديد. گفت: «سبحان من تنزّه عن الفحشاء» يعنى پاك و منزه است خداى تعالى از كارهاى زشت.
استاد اسفراينى فورا جواب داد: «سبحان من لا يجرى فى ملكه الاّ ما يشاء» يعنى: پاك و منزه است خدايى كه در قلمرو سلطنتش كارى روى نمى‏دهد جز آنچه او مى‏خواهد.
3 ـ اينكه فرموده است: «استدلال بر توقيفى بودن اسماء الله، مبنى بر آن است كه حرف تعريف را براى عهد بگيريم و الحاد را به معناى عدول از سمع بدانيم»، كلام صحيحى نيست. بلكه با اين فرض كه حرف تعريف براى جنس يا استغراق باشد و الحاد به معناى عدول از اسماء حسنى باشد، باز هم مطلبى كه ما بيان كرديم بجاى خود باقى است. زيرا اين فرض كه همه اسماء حسناى واقعى براى خدا است و از آنها نبايد عدول كرد، بدان معنا نيست كه تشخيص آنها به عقل‏هاى بشر معمولى واگذار شده باشد، بلكه بايد از طريق وحى و حجّت‏هاى معصوم خدا گرفته شود چنانكه در زيارت جامعه كبيره آمده است: «بموالاتكم علّمنا الله معالم ديننا» ، و شك نيست بحث‏هاى عقائد حقه، از معالم دين است.

صفحه از 17