ذات الشيء الّذي يخبر عنه فجعل نفس الشيء و ذات الشيء مترادفين. ۱
ذات شيء به معناى حقيقت و ماهيت آن است...و استعمال آن به معناى نفس شيء، مشهور و متعارف شده است...و حجّت در تفسيرعَلِـيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِگفته است: ذات شيء نفس آن است...و مهدوى در تفسير گفته است: نفس در لغت چند معنا دارد: نفس حيوان و ذات شيء، چيزى را گويند كه از آن خبر داده مىشود. پس نفس شيء و ذات شيء را مترادف دانسته است.
روشن است وقتى گفته مىشود «ذات خدا»، منظور از ذات همان معناى اخير است، يعنى حقيقت خدا و خود خدا. معلوم است كه حقيقت شيء خود شيء است به همين جهت در برخى لغات ذات شيء به معناى نفس شيء و عين شيء هم آمده است. ۲
1 ـ 4 ـ نفى معرفت ذات و مشكلات آن
پس معلوم شد از نظر معناى لغوى وقتى مىگوييم ذات خدا يعنى حقيقت خدا، خود خدا، عين خدا. و روشن است كه مراد از خود خدا يعنى خداى واقعى عينى حقيقى. حال وقتى نويسنده محترم مىگويد: «ذات خدا قابل شناخت نيست» يعنى خود خدا و خداى واقعى عينىِ حقيقى قابل شناخت نيست. چنانكه در پاورقى گفتيم، ايشان نهى از تفكّر و تكلّم درباره خدا را نيز به معناى عدم امكان معرفت ذات خدا معنا كرد. گفتيم كه اين استفاده از آيه شريفه و روايات مباركه درست به نظر نمىرسد، زيرا آيه و روايات، تفكّر و تكلّم درباره ذات خدا را نفى كرده و از آن نهى اكيد نموده است، نه اينكه راه معرفت به ذات خدا را منتفى كرده باشد و خود خدا را از حيطه شناخت و معرفت به دور بداند. ولى كسى كه راه معرفت را منحصر در تفكّر و تعقل مىداند، ديگر چارهاى ندارد جز اينكه معرفت به خود خدا را محال و غيرممكن بشمارد. زيرا روشن است كه عقل و فكر به هيچ وجه به ذات خدا ـ يعنى خداى واقعى و حقيقى ـ راهى ندارد و شناخت عقلى فقط به وجوه و عناوين كلى ختم مىشود و به همين جهت قول به اشتراك لفظى، تعطيل
1.ـ مصباح المنير / ۲۱۲.
2.ـ معجم الوسيط ۱ / ۳۰۷ و مجمع البحرين ۱ / ۱۵۳