شناخت ذات ناممكن باشد، بى جواب خواهد ماند، آنگاه ما از الفاظ و كلمات ـ حتى لفظ خدا ـ جز لقلقه زبان چيزى متوجه نخواهيم شد. آيا واقعاً معارف قرآن و روايات ما همين را مىرساند؟!
ما مىكوشيم در اين مقالات روشن كنيم كه در قرآن و روايات، در اين باره سخنان تازه و كاملى وجود دارد، ولى افكار بشرى ما معارف قرآنى را از مسير خود خارج كرده و رنگ ذهنى و فلسفى به آنها داده است.ما ذهن خويش را پيش از قرآن و روايات با سخنان فلاسفه و متكلمانى كه راه معرفت را منحصر در عقل و فكر دانستهاند، انباشتهايم. آن گاه با اين ذهنيت، سراغ آيات و روايات، آمده و با توجه به آن، به معناى آنها پرداختهايم. به همين دليل، فهم ما از معارف الهى به درستى صورت نمىگيرد.
به نظر مىرسد نفى معرفت ذات خداى سبحان هم با همين ذهنيّت صورت مىگيرد؛ زيرا روشن است كه در ذهنيت فلسفى و فكرى بشرى، ذات الشيء عبارت است از ماهيّت آن، و معناى معروف ماهيّت در نظر آنها عبارت از جنس و فصل است. و وجود از نظر آنان داخل در جنس و فصل اشياء نيست. ۱
حال اگر كسى در مورد خدا نيز چنين سخن بگويد، ذات خدا غير از وجود خدا خواهد بود. به همين جهت وقتى از آنها سؤال شود كه شما با عقل خويش و با براهين، چه چيزى را اثبات مىكنيد، خواهند گفت اثبات صانع، اثبات وجود خدا و روشن است كه منظورشان از اثبات صانع، وجود خدا، خالق و امثال و نظاير اينها، تنها عناوين و مفاهيمى است كه در حدّ فهم خودشان است و قابل انطباق به كثيرين مىباشد و اساسا برهان به همين عناوين استوار گشته است. بعد مىبينند كه اين مفاهيم، به اين صورت و با محدوديتى كه دارد، قابل حمل به خداى واقعى يعنى به حقيقت خدا نيست، از اين رو خدا را با قيودى تنزيهى از حدود خلق بيرون مىآورند تا منطبق با خداى واقعى و حقيقى
1.ـ البته ماهيّت به غير از معناى مذكور معناى ديگرى هم دارد كه مقصود از آن شيء بما هو هو است. ولى به نظر نمىرسد اين معنا از نظر واقعيت فكر منطقى و فلسفى با معناى اول فرقى داشته باشد اگر چه از نظرگاه عرفى و لغوى معناى حقيقى همين معناى دوم است كه مقصود همان معناى ذات و نفس شيء است كه پيشتر مورد بحث قرار گرفت.