مرورى بر احاديث معرفت خدا (1) - صفحه 34

است، از اين امور، منزّه مى‏دارد. خود اين نكته نشان مى‏دهد كه معرفة الله بالله، معرفت عقلى و تنزيهى نيست، بلكه اينها همه در مقام بيان گفته مى‏شود. معرفت خدا به خدا، فعل خداست و فعل خدا ـ مانند خود خدا ـ قابل بيان و تفهيم و تفاهم نيست. از سويى بيان اثباتى توهّم تشبيه را پديد مى‏آورد. از اين رو، امام عليه ‏السلام با بيان تنزيهى، مخاطب خود را به خدايى توجّه مى‏دهد كه به معرفت فطرى براى او شناخته شده است.

2 ـ 3 ـ حديث سوم

اميرالمؤمنين عليه ‏السلام در حديثى ديگر مى‏فرمايد:
يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِه۱اى كسى كه خود دليل خود هستى.

2 ـ 4 ـ حديث چهارم

امام صادق عليه ‏السلام مى‏فرمايد:
أَنَّهُ قَدِ احْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِمَا قَدْ عَرَّفَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ۲او با شناساندن خودش به شما، حجّت را بر شما تمام كرده است.
اين حديث ـ با توجه به حديث ديگرى كه از امام رضا عليه ‏السلام وارد شده است كه «بالفطرة تثبت حجّته»۳ ـ اين نكته را نشان مى‏دهد كه معرفت خدا به خدا، همان معرفت فطرى است و حجّت بر خلق با همان اتمام مى‏گردد. در بحث معرفت فطرى خواهيم گفت كه اگر آن معرفت تحقق پيدا نمى‏كرد، هيچ فردى خالق و رازق و خداى خويش را نمى‏شناخت و در اين صورت، حجت بر خلق تمام نمى‏شد. به همين جهت در روايات ديگر آمده است كه بندگان مكلّف به معرفت نشده‏اند، بلكه بر عهده خداست كه خود را به آنها معرفى كند. آنگاه بندگان وظيفه دارند كه وقتى خدا خود را به آنها معرفى كرد، از

1.ـ بحارالانوار ۹۴ / ۲۴۳.

2.ـ كافى ۱ / ۸۶.

3.ـ توحيد صدوق / ۳۵.

صفحه از 61